ارتباط
سی ساله ایران و سوریه از جمله با دوامترین اتحادهای بین کشورها در
خاورمیانه بوده است. به گونه مضحک، دو حکومت که با هم در تضاد ایدئولوژیکی
هستند، رفاقت محکمی با هم پیدا کرده اند.
در
حالی که حکومت سوریه بر چهارچوب حزب بعث - ملغمهای از سکولاریزم و
سوسیالیسم و پان عربیسم - بنا شده است، ایران مدرن توسط حکومت خداپرستی
اداره میشود که قوانین را بر اساس شرع و اسلام وضع میکنند.
بنیانگذاران
حزب بعث، حافظ اسد، میشیل عفلق (مسیحی) و صلاحالدين البيطار (سنی) به
شدت مخالف هر گونه شمول مذهب در مسائل حکومت بودند. سیاست حافظ اسد علیه
مردمی که خواستار اداره قدرت با توجه به رای اکثریت بودند، در قتل عام
خونین سال ۱۹۸۲ به اوج رسید. این قتل عام نتیجه تلاش اسد برای از بین بردن
خطر برادری مسلمانان، جنبشی که به شدت با حکومت رادیکال سکولار و سوسیال
اسد مخالفت میکرد، بود. به عبارت دیگر، سکولار سوسیالیسم حزب بعث حاکم،
جای خود را به کاپیتالیزم داده بود. برعکس، ایدئولوژی ایران به سختی مذهبی
است و در اصول مخالف کمونیسم الحاد گرا و مشتقات آن است.
تمام
مفاد قانون اساسی بر اساس اصل چهارم است که بیان میکند: «تمام قوانین
مدنی، جریمههای نقدی، مالی کیفری، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و
قوانین و نیز تبصرههای دیگر، همه باید در چهارچوب اسلام باشد.» این اصل
به صورت تمال و کمال بر تمام قوانین و تبصرههای قانون اساسی و نیز تمام
قوانین و تبصرههای دیگر اعمال میشود و فقهای شورای نگهبان مسئول قضاوت
درباره این امر هستند». این قانون به حکومت ایران قدرت حکومت میدهد و برای
آن مکانیسمی سازمانی فراهم میکند که تمکین از اسلام را آنگونه که توسط
روحانیان تعریف میشود اجرا و تضمین کند. برعکس ایران، جایی که اقلیتها
مانند بهاییها به طور مداوم مورد بیعدالتی واقع میشوند، اقلیتها در
سوریه محفوظ هستند، زیرا دولت حاکم خود یک اقلیت است.
با به خاطر داشتن این واقعیتها، بعضیها ممکن است بیندیشند که پس چه چیزی رابطه ایران و سوریه را در طول سه دهه نگاه داشته است.
برخلاف
تلاشهای مکرر برای از هم جدا کردنشان، اهداف استراتژیک و مخالفان مشترک
نقش مهمی در تداوم این رابطه ایفا کردهاند. مهمتر از همه اینکه هر دو
حکومت میدانند که شانس بقای خود را با ایستادن در کنار یکدیگر افزایش
میدهند. آنها بدون اینکه از یکدیگر بخواهند که تقاضاهای داخلی یا خارجی
خود را تغییر دهند، اتحادی را تشکیل میدهند.
علاوه بر این، با همکاری با یکدیگر، آنها شانس بیشتری برای دستیابی به اهداف بلند مدت خود پیدا میکنند.
برای
سوریه، اهداف بلند مدت شامل تسخیر دوباره ارتفاعات گولان (که در جنگ ۱۹۶۷
به تسخیر اسرائیل در آمده بود) و حفظ حق وتو در برابر سیاستهای لبنان است.
از سوی دیگر ایران در کشمکش بوده است تا مدعی غالب منطقه در خلیج فارس شود
و اجرای قوانین هم پیمانان خود در عراق را تضمین کند.
حکومتهای
سوریه و ایران، علی رغم اختلافهایشان، مشترکات چندی نیز دارند: هر دو
استبدادی و مستقل هستند. آزادی بیان و خبر در هر دو کشور، ظالمانه موقوف
شده است. جمعیت ایران به طور برجسته شیعه هستند و حکومت آن نیز توسط
شیعهها کنترل میشود. اگرچه سوریه اکثریت مسلمان سنی دارد، خانواده حاکم
بر آن الاویت، یک اقلیت شیعی است. علاوه بر این نه خانواده حاکم الاویت در
سوریه و نه روحانیون ایران، شهرنشین یا از طبقه ممتاز و برگزیده نبودهاند.
با
در نظر گرفتن تفاوتها و تشابهات حکومتهای ایران و سوریه، اتحاد ایران و
سوریه به شدت سیاست خاورمیانه را در ۳۰ سال اخیر تحت تاثیر قرار داده و
ایالات متحده، اسرائیل و عراق را در دستیابی به اهداف منطقهای خود، ناکام
کرده است.
به گونه قابل بحثی، ارتباط ایران و سوریه پنج دوره متمایز را سپری کرده است:
۱۹۷۹-۱۹۸۲: پس از انقلاب ایران
سوریه
اولین کشور عربی بود که دولت مهدی بازرگان نخست وزیر را پس از خروج شاه به
رسمیت شناخت. در طول این دوره، دمشق پس از حمله ۱۹۸۰ عراق به ایران،
پشتیبانی بسیار ارزشمند سیاسی و نظامی از تهران کرد.
۱۹۸۲-۱۹۸۵: اوج ارتباط ایران و سوریه
هر
دو کشور برای مداخله در لبنان همکاری کردند که در نتیجه نیروهای ایالات
متحده در اوایل ۱۹۸۴ عقب نشینی کردند. در سال ۱۹۸۳ قرارداد صلح اسرائیل و
لبنان به تعویق انداخته شد و اسرائیل تا حدودی یگانهای خود را از بیشتر
خاک لبنان که به اشغال خود در آورده بود، خارج کرد.
۱۹۸۵-۱۹۹۰: اوج تنشها
ایران
و سوریه در لبنان با شرایطی مواجه شدند که منافعشان را در مقابل هم قرار
میداد، به خصوص برای انتخاب هم پیمانان شیعه، سنی و یا مسیحی. دمشق از حزب
عمل، حزب نظامی و سیاسی که طولانی مدتترین نماینده بود، حمایت کرد. علاوه
بر این، دمشق از حکومت سکولار در لبنان حمایت کرد که بتواند در فضای اعمال
نفوذش قرار بگیرد. بر خلاف آن، ایران از حزب الله، جنبش زیرزمینی شیعی
حمایت کرد.
۱۹۹۰ - ۲۰۰۲: پس از جنگ سرد
همکاری و وابستگی متقابل بین ایران و سوریه، وقتی ایالات متحده به عنوان تنها قدرت برتر پس از اتمام جنگ سرد پدیدار شد، افزایش یافت
۲۰۰۳- اکنون: دوره پس از یازده سپتامبر
هر
دو کشور با کمال میل از سقوط دشمن مشترکشان صدام حسین استقبال کردند. هر
دو تلاش کردند تا رضایت ایالات متحده را با پیشنهاد کمک اطلاعاتیشان به دست
آورند.
در
نقطه اوج تقابلهایشان، ایران تلاش کرد برای پایانی مسالمتآمیز برای این
تقابلها، میانجیگری کند. سرانجام تهران و دمشق به درکی مشترک درباره
مسائل کلیدی رسیدند: منافع سوریه در اولویت باشند مادامی که سوریه در میان
کشورهای خلیج فارس، هوای ایران را داشته باشد. این رابطه در سه دهه گذشته
رشد و نمو کرده است. اینطور به نظر میرسد که هر کس دولت را در ایران یا
سوریه به دست بگیرد، به هرحال منافع مشترک استراتژیک و منافع سیاسی باعث
میشود اتحاد دیرینشان تقویت شود.
خیلی
از تحلیلگران پیشبینی میکنند که اگر بشار اسد از قدرت کنار زده شود،
نفوذ ایران در منطقه کاهش پیدا میکند. اما یک احتمال دیگر هم هست. سقوط
اسد میتواند متحدان نا-دولت ایران، حزبالله و حماس را تقویت کند تا وارد
سوریه شوند و ایران را تقویت کنند. در این صورت ایران میتواند از حکومت
سوریه عبور کند و مستقیما در شام شروع به ایفای نقش کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر