"پیر پونافیدن" (Pierre Ponafidine) سالها کنسول پادشاهی روسیه در ایران و عثمانی بود، در کتاب خود اوضاع و احوال اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی را شرح میدهد.
بخشی از کتابش در مورد بوشهر است. جنبش آزادی بخش ابوشهر برای شما این قسمت را گذاشته و ترجمه کرده کرده است. اگر کاستی در ترجمه وجود دارد ما را عفو بفرمایید و در بخش کامنت ما را یاری کنید. جنبش آزادی بخش ابوشهر (بوشهر یا Bushire) بدون هیچ سرمایه ای فعالیت می کند و فقط خداوند و مردم بوشهر و جنوب پشتیبان آن است.
نام کتاب:
Life in the Muslim East, By Pierre Ponafidine, New York 1911
می توانید کتاب را از این لینک دانلود کنید:
Only one man was very badly hurt, an old greybeard, who lay for hours unconscious in the bow of his boat, and even when we left we were not sure that he had regained consciousness. The Arabs did not seem inclined to have our would-be doctor examine him and he was left to nature.
فقط یک مرد بد جور آسیب دیده بود و یک مرد ریش خاکستری که ساعت ها بیهوش در قایق او دراز کشیده بود و حتی وقتی ما رفتیم مطمئن نبودیم که او هوشیار شده است یا خیر.
After a rest and wash the work began again, nearly all the wounded taking part, and soon jokes and laughter were heard as if nothing had happened to disturb their good relations.
بعد از استراحت و شستشو، کار دوباره آغاز گشت. تقریبا همه زخمی ها شرکت کردند و جک و خنده شنیده می شد گویی که هیچ چیزی اتفاق نیفتاده است تا رابطه بین آنها را بهم بریزد.
By evening we had finished, and the next day we spent anchored before Bushire. From Karachi up to Bushire there is not one good harbour.
تا عصر که کارمان تمام شد و روز بعد قبل از بوشهر لنگر انداختیم. از کراچی هند تا بوشهر هیچ بندر خوبی وجود ندارد (یعنی بین هند تا بوشهر)
In most places the ships are obliged to anchor in the open sea some miles from shore, where, if windy, boats are unable to come out with cargo, and often several days' delay is thus caused and great discomfort, for nothing is so trying to even a moderately good sailor as the tossing of a ship at anchor.
در اغلب مکان ها کشتی ها محبورند در دریای آزاد چند مایل دورتر از ساحل لنگر بیندازند جایی که اگر باد بگیرد قایق ها قادر نیستند با محموله بیایند که اغلب باعث چند روز تاخیر و نارضایتی بزرگی می شود و در حالی که قایق در لنگرگاه تکان میخورد یک دریانورد نسبتا خوب و ماهر برای هیچ تلاش می کند.
Bushire is no exception. There are two harbours, the first five miles from shore, the second two miles, where the ships anchor according to the weather or their draught. Bushire is a contraction of "Abu-Shahr" (father of cities), so named by its founder, Nadir Shah, who built it in the first half of the eighteenth century, intending it as the base for Persian exports in the Gulf.
بوشهر استثنا نیست. دو بندرگاه وجود دارد که اولی 5 مایل از ساحا دورتر است و دومی دو مایل، جایی که کشتی ها مطابق وضعیت آب و هوا یا آبخورشان (آبخور کشتی) لنگر می اندازند. بوشهر مخفف ابوشهر است (پدر شهرها) که توسط بنیانگذارش نادرشاه افشار نامگذاری شده است، کسی که این شهر را در نیمه اول قرن 18 با نیت صادرات کالاهای ایرانی در خلیج، تاسیس کرده است.
Bushire has never been a strategic base, but it has been and still is an important port, giving an outlet to the products of the interior of Persia. It carries on a lively commerce with China, England, India and the ports of the Gulf, receiving sugar, manufactured goods, flour, timber, tea, coffee, steel and iron goods; while sending out tobacco, dates, opium, cheese and carpets.
بوشهر هرگز یک پایگاه استراتژیک نیست، این بندر مهم بوده و هنوز هم بندری مهم برای تولیدات ساخت داخل ایران محسوب می شود. این تجارت با تجارت پر جنب و جوش با چین و انگلیس و هند و دیگر بنادر خلیج انجام می شود. در حالی که تنباکو و خرما و تریاک و پنیر و فرش صادر می کند، قند و کالاهای تولیدی و آرد و چوب و چای و قهوه و فولاد و محصولات آهنی وارد می کند.
The city lies along a narrow sandy strip separated from the mainland by marshy land and having in the background a range of mountains. The water is very shallow all along the shore.
این شهر در امتداد یک نوار شنی باریک قرار دارد که از سرزمین اصلی توسط سرزمین باتلاقی (منظورش همان مسیله دور بوشهر است) جدا شده و در پس زمینه انبوهی از کوه ها قرار دارد. آب در طول کل ساحل بسیار کم عمق است.
North of Bushire from the mountain pass of Kazeroun begins the mountain plateau of Iran, through which passes the caravan road to Shiraz.
شمال بوشهر با عبور از کوهستان کازرون، فلات کوهستانی ایران شروع می شود که از طریق آن، جاده کاروانی به شیراز رد می شود.
The population of Bushire is estimated to be from 15,000 to 18,000. The climate is hot and can hardly be considered as healthful. There are no serdabs as in Bagdad, but every house has its ventilating shaft, or" badgir," which to some degree cools the rooms.
جمعیت بوشهر بین 15 تا 18 هزار نفر تخمین زده می شود. آب و هوا داغ است و به سختی می توان آن را برای سلامتی مفید دانست. هیچ سرادبه ای مانند بغداد در بوشهر وجود ندارد اما هر خانه محور تهویه خود را دارد (بادگیر) که باعث خنک شدن چند درجه ای اتاق ها می شود.
As we had before been in Bushire and there was nothing of interest to see, we did not go ashore. All about the steamer we could see sharks swimming in the clear water, watching for what might be thrown out by the cooks.
از آنجایی که قبلا در بوشهر بودیم و چیز جالبی برای دیدن نبود ما به سوی ساحل نرفتیم. کل چیزی که از کشتی بخاری (steamer) میدیدم کوسه هایی بودند که در آب شفاف شنا می کردند و مراقب بودند تا شاید اگر آشپزها چیزی بیرون بیندازند بخورند.
It occurred to us to try our luck at catching them, and one of the ship's officers set to work. He brought a large thick hook, fastened it to a strong tarred line and put on as bait a three-pound fish. For fully an hour we patiently waited, watching the sharks swimming about the tempting but suspicious-looking bait.
این باعث شد تا شانسمان را برای گرفتن آنها آزمایش کنیم. یکی از افسران کشتی برای این منظور کارش را آغاز کرد. او یک قلاب بزرگ کلفت آورد و محکم به یک طناب (tarred line همان بندی است که مثلا با آن تور می بافند) بست و یک طمعه ماهی سه پوندی را در آن قرار داد.
Finally one made a dart and seized it. We began to draw in our line, but the monster pulled and struggled so that he bent the hook, strong as it was, slipped off it and disappeared.
بالاخره یکی (یک کوسه) دارت رو گرفت و ما شروع کردیم این را در طناب بکشیم اما کوسه قوی کشیدش و سعی کرد که قلاب را خم کند، همانطور که قوی بود، لیز خورد و ناپدید شد.
This failure did not discourage us. The mate found a larger hook quite as thick as one's finger, and this time we soon saw a shark bite. Just as success seemed ours he got off, hook and all.
این شکست ما را نا امید نکرد. همراهم یک قلاب بزرگ آورد که کلفتی اش به اندازه یک انگشت بود و اینبار خیلی زود ما شاهد گاز کوسه بودیم (یک کوسه قلاب رو گاز گرفت)
Our blacksmith then turned out a third hook, to which a stronger line was attached, and we at last succeeded in catching a small shark about four and a half feet long.
سپس آهنگر ما یک قلاب سوم آورد که قوی تر از آن قلابی بود که به طناب متصل بود و بالاخره ما موفق به گرفتن یک کوسه کوچک با طول تقریبا چهار و نیم فوت شدیم. (تقریبا یک متر و نیم)
It was weird to to see with what intense hatred the Lascars pounced upon this, the enemy and dread of all seamen.
این عجیب بود که ببینیم با چه شدت نفرتی خدمه های هندی (لاشکر) به آن هجوم بردند، دشمن و ترس همه دریانوردان. (یعنی می گوید دشمن و ترس دریانوردان کوسه ها هستند و خدمه های هندی نسبت به کوسه ها خشمگین هستند)
They began to beat and cut the fish, and the captain had sternly to stop their torturing the living fish and ordered its head chopped off and then thrown into the sea. There is a curious fact connected with sharks.
آنها شروع به ضربه زدن و قطعه قطعه ماهی کردند و کاپیتان به سختی توانست جلو شکنجه ماهی زنده را بگیرد و دستور داد تا سرش را ببرند و سپس در دریا پرت کنند. یک حقیقت مرموز در مورد کوسه ها وجود دارد.
Europeans hesitate to bathe in many places infested by sharks that have been known to attack them, whereas Arabs of the Somali type and Negroes are untouched.
اروپایی ها در بسیاری از مناطق آلوده به کوسه که به آنها حمله می کنند برای شنا دودل هستند در حالیکه عرب های سومالی و سیاهپوستان بیخیال هستند.
At the island of Bahrein, where pearl-fishing is carried on, the natives dive freely for pearls, and the times when they are molested are very rare.
در جزیره بحرین که ماهیگیری مروارید انجام می شود، بومی ها آزادانه برای مروارید غواصی می کنند و زمانهایی که آنها مورد آزار و اذیت قرار می گیرند بسیار نادر است.
About Aden the same thing has been noticed, and I have heard, as an explanation of this fact, the theory given that it is the smell of the vegetable oils with which the natives so freely anoint themselves that keeps the fish off.
در مورد عدن چیز مشابهی مورد توجه قرار گرفته شده است و شنیده ام که، به عنوان توصیحی از این حقیقت، این تئوری می گوید بوی روغن های گیاهی که بومیان به خودشان مانند پماد می زنند، ماهی ها را از آنها دور می کند.
Sharks have been known to go up the river Tigris as far as Bagdad. Speaking of sharks reminds me of a curious event that took place in 1906 when we were in Constantinople. A shark became entangled in a large fishing net in the Bosphorus and was brought ashore and exhibited for several days for a small sum. This shark was fifteen feet long.
کوسه ها برای رفتن تا رودخانه دجله و حتی بغداد شناخته شده هستند. صحبت کردن در مورد کوسه ها مرا یاد اتفاقی در 1906 می اندازد وقتی که ما در قسطنطنیه (استانبول قدیم) بودیم. یک کوسه در یک شبکه ماهی گیری بزرگ در تنگه بسفر (Boshphour) گرفتار شدو تا ساحل آورده شد و برای چند روز به مبلغ کمی به نمایش گذاشته شد. طول کوسه 15 فوت بود. (تقریبا 4.6 متر)
After taking in our cargo and two first-class passengers we left for the next Persian port, Bender-Abbas (port of Abbas) . In the olden times this was a well-known port under the name Camrun or Camroon, and received its present name only from the time of the Persian Shah Abbas.
بعد از گرفتن محموله و سوار کردن دو مسافر درجه یک ما به سوی بندر بعدی ایران یعنی بندرعباس رفتیم. در روزگاران قدیم این بندر به خوبی با نام گمبرون یا کامرون شناخته می شد و امروزه فقط نامش را از شاه عباس ایرانی گرفته است.
Owing to the shorter caravan routes through Bushire and the river communication from the Tigris to Bushire the importance of Bender-Abbas has given way to that of Bushire. At the present time only the Yezd and Kerman caravans use Bender-Abbas as their terminus.
با توجه به مسیرهای کاروان کوتاه تر از طریق بوشهر و ارتباط رودخانه ای از دجله تا بوشهر، اهمیت بندرعباس، به بوشهر رسیده است. در حال حاظر فقط کاروان های یزد و کرمان از بندرعباس به عنوان پایانه استفاده می کنند.
Here are brought sugar, manufactured goods, metal and glass ware, and from Bender-Abbas are exported the famous Kerman carpets, shawls, silk goods, dates, fish and cheese.
اینجا قند، محصولات تولیدی، فلز و ظروف شیشه ای آورده می شود و از بندرعباس فرش مشهور کرمان، شال، کالاهای ابریشمی، خرما، ماهی و پنیر صادر می شود.
As a harbour Bender-Abbas affords little shelter, as the long island of Kishm does not afford protection from the prevailing winds, and owing to the shallowness of the water ships are obliged to anchor two or three miles off the shore.
از آنجایی که بندرعباس سرپناه کمی دارد و از آنجایی که جزیره قشم در مقابل بادهای غالب نمی تواند محافظت شود و بخاطر عمق کم آب، کشتی ها مجبورند دو یا 3 مایل از ساحل لنگر بیندازند.
The city is miserable and dirty and the climate very trying, especially during the hot season. All who have means to do so go out during the summer months to a small village some ten miles back from the city among the mountains.
این شهر بسیار بدبخت و کثیف است و هوایش مخصوصا در فصل گرم بسیار آزار دهنده است. همه کسانی که وسایل انجام این کار را دارند در طی ماه های تابستان به یک روستای کوچک حدود ده مایل از شهر در میان کوه ها می روند.
The only drinking water is what is gathered in cisterns during the rainy season. Throughout the town are several huge cisterns for common use, and most houses have their own private ones besides.
تنها آب آشامیدنی همان آب جمع آموری شده درون آب انبار در طول فصل بارندگی است. سراسر شهر چندین آب انبار بزرگ برای مصارف عمومی دارد و اغلب خانه ها برای خودشان نیز یک آب انبار خصوصی دارند.
During the dry hot months this water naturally becomes unfit for use, having a disagreeable taste and odour, and is probably one of the chief causes of the sickness that gives Bender-Abbas the reputation of being one of the most unhealthful places in the gulf.
در طول ماه های گرم این آب به طور طبیعی برای استفاده نامناسب می شود، با داشتن طعم و بوی غیر قابل قبول (نامطبوع) و احتمالا یکی از اصلی ترین عوامل بیماری است، باعث می شود که بندرعباس مشهورترین مناطق ناسالم در خلیج باشد.
Some sixty miles east of Bender-Abbas lies the fertile oasis of Menab. Thanks to plentiful springs of water some of the best date palms are found here, as well as other fruit trees peculiar to such a climate.
حدود شصت مایل از شرق بندرعباس، آبادی حاصلخیز میناب وجود دارد. به لطف چشمه های آب شیرین، برخی از بهترین نخل های های خرما و همچنین درختان میوه دیگری که مخصوص چنین آب و هوایی هستند در اینجا پیدا می شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر