https://aboshahr.wordpress.com/2019/06/19/%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae-%d8%a8%d9%88%d8%b4%d9%87%d8%b1-%d8%a7%d8%a8%d9%88%d8%b4%d9%87%d8%b1-the-history-of-bushire-%d8%a2%db%8c%d8%a7-%d8%b3%d9%84%d8%a7%d8%ae-%d8%a7%d8%b9%d8%b8%d9%85/
(این موضوع مجدد آپدیت شده است - برای بار سوم)
در کنار خواندن این تاریخ خلاصه، ساده و روان می توانید داکیومنتی از مرحوم منوچهر آتشی بخوانید که بسیار زیبا تاریخ بوشهر (ابوشهر یا Bushire) را نوشته است. از این لینک: Bushire_history_By_Manuchehr_Atashi_1388_2010 در این داکیومنت ماجرای سرنگون شدن هواپیمای نظامی انگلیسی نیز شرح داده شده است!
اگر می خواهید اطلاعات کامل تری داشته باشید باید بخشی از تاریخ بوشهر را در تاپیک های بوشهر در دهه های نخست قرن 18 و نژاد مردم بوشهر و خاندان آل مذکور (با جزییات) و خاندان آل مذکور (کوتاه) و خاندان آل مذکور (تاریخچه سیاسی) و داستان میرمهنا نیز خوانده شود. همچنین داکیومنت هایی از نقش روسیه، فرانسه، زمان شمار اتفاقات از 1735 تا 1927 (داکیومنت جالبی است) و ... از لینک های زیر می توانید دانلود کنید:
می توانید داستان بسته شدن جاده شیراز-بوشهر را از لینک زیر دانلود کنید (این اتفاق در جنگ جهانی اول رخ داد) - نسخه انگلیسی آن را نیز گذاشته شده است:
اگر می خواهید شورش های مردم جنوب و قشقایی در جنگ جهانی دوم علیه انگلیس و تهران را بخوانید این تاپیک را مطالعه کنید. دو فایل بسیار با ارزش در این تاپیک است که برای شما در اینجا نیز قرار داده شده است: جنبش آزادی بخش ابوشهر (بوشهر یا Bushire) تمام تلاش خود را برای ارتقای دانش تاریخی و سیاسی شما بکار گرفته است:
اوج نفرت انگلیسی ها و چرچیل از قشقایی ها را می توان از این جمله چرچیل دریافت: هرگز نباید به این قشقایی های لعنتی اعتماد کرد، آنها در جنگ جهانی اول و دوم ما را به ستوه آوردند.
دشمنان قسم خورده بوشهر (ابوشهر یا Bushire) و جنوب: ایران و انگلیس
The Sworn Enemies of Bushire (Bushehr): Iran and Britain
به طور کلی از سال 1723 میلادی تجار بوشهر (ابوشهر یا Bushire) با تجار انگلیسی ارتباط تجاری برقرار کردند.
"شيخ ناصرخان" از طايفه ابومهيری مقارن پادشاهي نادرشاه از ديار خويش مهاجرت كرده و در ريشهر Rishehr ( 2 فرسخي جنوب شرق بوشهر كنوني) سكني گزيد. نادرشاه، وي را به دليل مهارت دركشتي سازي و آشنايي به فن دريانوردي به عنوان ناخداباشي كشتي هاي نادرشاهي در خليج فارس تعيين كرد. در 1737 م شيخ ناصر به دلايلي چند، از ساكنين ريشهر رنجيده خاطر شد و به دهكده ليان واقع در جنوب شبه جزيره بوشهر كنوني، كوچ كرد. ليان تا اين زمان دهكده اي بيش نبود و غالب سكنه آن ماهيگير و تجارت پيشه بودند. تا اينكه در همين سال 1737 م ، طرح "شهر جديد" توسط شيخ ناصر ريخته شد. به تدريج اهالي آبادي ريشهر نيز به بندر بوشهر نقل مكان كردند. ديري نگذشت كه بندر بوشهر، مركز نيروي دريايي ايران در خليج فارس گرديد. شیخ ناصر خان از سال 1737 م تا وفاتش یعنی سال 1788 م در بوشهر حکومت کرد.
نادرشاه علاوه بر تشكيل نخستين نيروي دريايي ( به وسيله لطيف خان ، دريا بيگي نادر) ، دستور تأسيس كارگاه كشتي سازي نيز به سرپرستي "جان التون" انگليسي در بوشهر داد. به دليل مشكلات فراوان از جمله فقدان الواركافي، كارگاه كشتي سازي بعدها به صورت تعميرگاه كشتي درآمد. بدين ترتيب از اين به بعد بوشهر به عنوان يكي از بنادر مهم خليج فارس گرديد.
در سال 1762 م، شیخ سعدون (از آل مذکور) نخستین کسی است که بدون توجه به حیله انگلیسی ها، برای رونق بازرگانی بوشهر و آمد و شد تجّار معاهده ده ماده ای با انگلیسی ها امضا کرد و به نظر کریمخان زند در شیراز رسانید. طرف انگلیسی این قرارداد "ویلیام پرایس" انگلیسی بود. کریمخان زند این معاهده را پسندید و چهار ماده دیگر به آن افزود و در 1763م به تصویب رساند. از آن پس، از 1763م کمپانی هند شرقی انگلیس British East India Company در بوشهر تأسیس شد و در همان سال نیز British Residency (همان کنسولگری بریتانیا) در بوشهر (ابوشهر یا Bushire) ایجاد شد.
در سال هايي که "کمپانی هند شرقی انگلیس" در خلیج فارس فعال بود، کمپانی دیگری از هلند بنام "کمپانی هند شرقی هلند" نیز در خلیج فارس فعالیت می کرد و مرکز آن در جزیره خارگ بود و یک دفتر نیز در بندرعباس داشت.
میرناصر (از مشایخ بندر ریگ و پدر میر مهنا) به همراه پسرانش در فتح بحرین با شیخ بوشهر همراهی می کنند و پس از فتح بحرین، میرناصر براي مدتی براي حفظ منافع خویش، پسرش حسین را در آنجا می گذارد.
میرمهنا در غیاب میرحسین از فرصت استفاده کرد و پس از قتل پدر، بر بندر ریگ مسلط گردید. میرمهنا نسبت به واگذاری امتیازات اقتصادی جزیره خارگ به هلندی ها مخالف بود اما پدرش موافق فعالیت های تجاری هلندی ها بود. پدرش حاکم بندر ریگ، گناوه و جزیره خارگ بود.
میرمهنا رابطه مثبت و منفی با کریم خان زند داشت. گاهی بهترین سرباز برای او بود و انگلیسی ها را در لباس زنانه فریب داد و همه آنها را قتل عام کرد و گاهی بر خلاف سیاست های اقتصادی زندیان بود و متاسفانه همین عمل او باعث شد تجارت در بوشهر به شدت آسیب ببیند. بارها نیروهای زندیان و انگلیسی ها علیه میرمهنا لشکرکشی کردند.
قلعه هلندی ها در جزیره خارگ که به فرمان «کینپ هاوزن» در سال ۱۷۴۷ بنا شد:
در سال ۱۷۶۵م میرمهنا، هلندی ها را کامل از جزیره خارگ بیرون کرد و این عمل او باعث شد انگلیس به مدت دو قرن بازیگر یکتای اقتصادی خلیج فارس شود.
پس از تسخیر خارك، هنگامی که بوشهر را تهدید به حمله کرد، خطاب به انگلیسی ها اعلام کرد که خصومتی با آنها ندارد. بنابراین هم خودشان و هم اموالشان را محترم خواهد شمرد.
انگلیسی ها در سال ۱۷۶۶م مخفیانه کشتی های او را به توپ مجهز کردند تا بر علیه دیگر نیروهای رقیب بجنگد!
انگلیسی ها در سال ۱۷۶۶م مخفیانه کشتی های او را به توپ مجهز کردند تا بر علیه دیگر نیروهای رقیب بجنگد!
در سال ۱۷۶۷م قراردادی تجاری-نظامی میان کریم خان زند و انگلیسی ها منعقد شد.
انگلیس ناوگانی را براي همکاري با ایرانی ها علیه میرمهنا اعزام می کند. انگلیسی ها براى نابود کردن میرمهنا نیروي دریایی نسبتا بزرگی شامل ۱۱ ناو جنگی را از بمبئی روانه جزیرة خارك کردند، اما شکست سختی خوردند. انگلیسی ها کلا سه بار در سالهاي ۱۷۶۱ و ۱۷۶۵ و ۱۷۶۸ م به میرمهنا حمله کردند. اما به طور کلی، انگلیسی ها مخالف همکاری کامل با کریم خان زند برای سرکوبی میرمهنا بودند زیرا نابودی میرمهنا کمکی به هلندی ها بود!
در سال ۱۷۶۹ م، با افزایش شدت و سختی محاصره و ادامه خونریزي هاي میرمهنا، اختلاف بین خویشاوندان و یاران، بعد از برخی درگیریها مجبور شد به بصره برود. در بصره دستگیر شد و به دستور حاکم بغداد به قتل رسد.
هنگامی که میرمهنا به دست حاکم بصره کشته می شود، کریم خان زند در نامه ای به حاکم بصره جواب می دهد:
اي بی ادب! غلط بسیار بزرگی از تو صادر و جرم بسیار عظیمی از توظاهر شده، تنبیه تو لازم و به تحذیر تو عازم می باشیم، اي بی خرد ناهوشیار، چاکر یاغی روگردان ما را چرا بر دار کردي؟ تنبیه چاکر گناهکار بر آقاي وي است، نه بر غیر و در حقیقت میر مهنّا صاحب سیف و قلم و به کمالات صوریه و معنویه آراسته بود.
از کشور روم خون بهایش بیش است، پس بر ما واجب است، که خونبهاي چاکر رشید نامور خود را از تو بگیریم.
از کشور روم خون بهایش بیش است، پس بر ما واجب است، که خونبهاي چاکر رشید نامور خود را از تو بگیریم.
با همین بهانه بالاخره کریم خان زند به بصره حمله می کند تا انگلیسی ها را تحت فشار قرار دهد تا تجارتشان را در بوشهر متمرکز کنند.
پیشنهاد می شود داستان میرمهنا را از این تاپیک بخوانید. (بسیار داستان جالبی است حتما مطالعه کنید زیرا شما را بسیار آگاه می کند).
پرچم کمپانی British East India Company : (دقت کنید که پرچم ایالات متحده در سال 1775 میلادی دقیقا پرچم دوم بوده است! به محض استقلال ایالات متحده پرچم شیطانی انگلیس را از آن حذف می کنند و 13 ستاره درون آن می گذارند و سپس تعداد ستاره ها 50 عدد می شود - حتما داستان ناوگان سفید را بخوانید تا بدانید ایالات متحده امریکا چه زحمت هایی کشیده است تا شر بریتانیا را کور کند!)
تصاویر British Residency در بوشهر (Bushire):
مهرها و علائم استفاده شده در این کنسولگری:
تصویر بوشهر (Bushire) در سال 1820 میلادی (برگرفته از کتاب Travels in Assyria, Media and Persia - By BUCKINGHAM):
چپاول بوشهر در سال 1829 به دست قاجاریان:
در سال 1829 حکومت ایران به پادشاهی فتحعلی شاه قاجار، برای منافع اقتصادی و سیاسی اش به بوشهر (ابوشهر یا Bushire) حمله کرد و بدین ترتیب بوشهر به نفع حکومت ایران چپاول شد: (یک کتاب در این زمینه چاپ شده است و می توانید اینجا کلیک کنید)
خلاصه کتاب به انگلیسی: (چپاول بوشهر در سال 1829)
Persia: The Plunder of Bushire” is a British East India Company account of an armed conflict between local Persian princes for control of the town of Bushire (also spelled Bushehr, Bouchehr, Buschir, and Busehr).
These events took place in Persia (Iran) in the late 1820s. At the time Iran was ruled by the Qajar Dynasty, which ruled the country from 1785 to 1925. The Iranian ruler in the 1820s was Fath-Ali Shah Qajar (1772-1834, ruled 1797-1834).
این اختلاف در اواخر دهه 1820 م رخ داد. در این زمان ایران به دست سلسله قاجار رهبری می شد. این سلسله از سال 1785 تا 1925 ایران را رهبری می کرد. پادشاه ایران در سال 1820 م فتحعلی شاه قاجار بود. (1772 تا 1834 و گرداننده از 1797 تا 1834).
The town of Bushehr is located on the southwest coast of Iran, on the Persian Gulf. The town attracted the interest of European merchants in the 18th century. From 1737 to 1753 the Dutch East India Company had a trading post there. At the time Iran was ruled by the Afsharid and Zand dynasties.
شهر بوشهر (ابوشهر یا Bushire) در ساحل جنوب غربی ایران و در کنار خلیج فارس است. شهر مورد علاقه بازرگانان اروپایی در قرن 18 م بود. از سال 1737 تا 1753 کمپانی هند شرقی هلند یک پست تجاری (اداره) در آنجا داشت. در آن زمان ایران به دست افشاریان و زندیان مدیریت می شد.
In 1763, the local ruler of Bushehr allowed the British East India Company to build a trading post there. In November 1829 a dispute between Iranian princes led to the invasion of the town by an armed force.
در سال 1763 حاکم محلی بوشهر (ابوشهر یا Bushire ) به کمپانی هند شرقی انگلیس اجازه داد تا یک پست تجاری (منظور همان کمپانی تجاری) در آنجا ایجاد کند. در نوامبر سال 1829 یک اختلاف و مشاجره بین شاهزادگان ایرانی منجر به تهاجم به شهر بوشهر (ابوشهر یا Bushire) توسط نیروهای مسلح شد.
This seems to have been a small-scale regional civil war, with the attackers trying to seize control of the town from its hereditary local ruler. King Fath-Ali Shah Qajar of Iran does not seem to have made any effort to stop the attack on the town, and may have condoned the attack that was ordered by his grandson.
به نظر می آید که یک جنگ محلی با مقیاس کوچک باشد و مهاجمان سعی در تصرف و کنترل شهر بوشهر (ابوشهر یا Bushire) از دست حاکم محلی آنجا داشته اند. به نظر می آید پادشاه ایران فتحعلی شاه قاجار هیچ سعی ایی نمی کند تا این حمله به شهر را متوقف کند و احتمالا حمله به شهر به دستور نوه اش را نیز چشم پوشی می کند.
سال 1856 و جنگ ایران و انگلیس (Anglo-Persian War):
یک تاپیک کامل در مورد جنگ 1857 و فرمانده های آن در اینجا گذاشته ام اما انگلیسی است (تعداد زیادی عکس از آن جنگ و فرمانده هانش دارد)
در سال 1857 حاکم هرات (Herat) با تحریک انگلیس ادعای استقلال نمود و ایران در دوران قاجار به سوی هرات لشکر کشید و انگلیس به سوی بوشهر (ابوشهر یا Bushire) قصد حمله نمود. مردم بوشهر اعتراض شدیدی کردند و نماینده سیاسی انگلیس به سوی یک کشتی انگلیسی فرار کرد و تمام آرشیو کنسولگری را نیز با خود به کشتی برد. سپس دستور حمله به بوشهر و اعزام ناوها را دادند! بریتانیا برای تصرف بوشهر مشکلاتی داشت. در ابتدا به قطعه ریشهر (Rishire) حمله کردند. سرهنگ محمد باقر خان تنگستانی (Colonel Mohammad Baqer Khan Tangestani) به همرا فرزندش احمد خان تنگستانی در قلعه ریشهر جنگیدند. حاکم ابله بوشهر یعنی حسنعلی خان دریابیگی به کلنل محمد باقر خان تنگستانی دستور داد به سوی بوشهر بیاید وقتی آمد به کلنل مجمد باقر خان تنگستانی گفت به دوباره به قلعه برگرد! این دستور احمقانه یا شاید خیانت باعث شد در این فرصت انگلیسی ها قلعه ریشهر (Rishire) را تصرف کنند و احمد خان تنگستانی شهید شود و البته ژنرال دیوید استاپفورد (General David Stopford) نیز در نبرد تن به تن کشته شود!
تصاویری از جنگ 1857 (Anglo_Persian War):
تصاویری از فرمانده هان نظامی انگلیسی که در جنگ 1857 شرکت داشتند:
(عکس حسنعلی خان دریابیگی نفر سمت راست است که برگرفته از London News است به تاریخ 4-April-1857 می باشد):
تصویر "سرهنگ محمد باقر خان تنگستانی" در دوران جوانی و پیری و همسر عزیز و بزرگشان "معصومه تنگستانی" و شجره نامه ایشان:
تصویر احمدخان تنگستانی پسر کلنل محمد باقر خان تنگستانی (سالروز شهادتش 18 آذر است):
قبر زیر احتمالا قبر ژنرال دیوید استاپفورد است (General David Stopford) و به شکل Obelisk ساخته شده است: (این قبر در خیابان توحید بوشهر است نزدیک مدرسه امام جعفر و 22 بهمن سابق) اما بومیان منطقه معتقد هستند که قبر ژنرال اوترام است زیرا روی کتیبه آن به خط عبری چنین نوشته است! (متاسفانه کتیبه قبر دزدیده شده است اما عکسی قدیمی از آن بجا مانده است)
این کتیبه قبر است: (البته جایی خوانده ام که روی کتیبه قبر نوشته اند ژنرال DTDM و نامش به صورت کد است - طبق ادعای بریتانیا قبر ژنرال اوترام در لندن و در کلیسای وستمینستر است و تا آنجایی که خودم خوانده ام بعد از سال 1857 ژنرال اوترام به هند می رود و داستان هایی در فرانسه و انگلیس داشته است. در هر صورت یقینی نمی دانم واقعا قبر کدام ژنرال است؟ اگر قبر ژنرال استاپفورد است پس چرا نامش به صورت کد است؟ در خصوص قبرهای انگلیس در بوشهر یک مطلب جالب گذاشته ام: از اینجا ببینید)
سپس انگلیس لشکرش را سامان داد و به سوی بوشهر (Bushire) حمله کرد و قتل عام رخ داد. سپس سپاه انگلیس مجدد سامان دهی شد و به فرماندهی ژنرال اوترام (General Outram) به سوی دشتستان حمله کردند. وقتی به آنجا رسیدند مردم در حرکتی بسیار زیبا و فداکارنه تمام شهر را از قبل تخلیه کرده بودند. جنگی بزرگی رخ داد که کشته های ایران 700 نفر و کشته های انگلیس 70 نفر بود. سربازان ایرانی مردم قشقایی (Qashqai) و دشتستانی و تنگستانی بودند. در این جنگ ژنرال اوترام به Great Slaughter مشهور است! یعنی سلاخ اعظم! و در عکس زیر ملکه ویکتوریا به آنها مدال می دهد!:
ژنرال اوترام بیشتر پیشروی نکرد زیرا جرات درگیری در کوهستان های شمال بوشهر را نداشت. دستور عقب نشینی داد و به محض عقب نشینی نیروهای قشقایی و دشتستانی به سوی آنها تا بوشهر رفتند و بدین ترتیب انگلیس توان تصرف بوشهر را نیافت. اوترام دستور حمله به خرمشهر (در واقع نام اصلی اش محمره است نه خرمشهر) و اهواز داد. ایران از ترس پیشروی بیشتر عهدنامه پاریس را پذیرفت و افغانستان از ایران جدا شد و بدین ترتیب انگلیس خیالش از افغانستان راحت شد زیرا هرات دروازه هند محسوب می شد. (هند اصلی ترین مستعمره انگلیس بود!) در همین سال بود که شورش بزرگی در سال 1857 در هند رخ داد و متاسفانه بعد از سرکوب این شورش مردمی، انگلیس ملکه ویکتوریا (Queen Victoria) را ملکه هند نیز اعلام نمود و مدیریت هند از دست کمپانی هند شرقی خارج شد و کاملا در دست ملکه ویکتوریا قرار گرفت! (همین نیز عاملی بود تا خط تلگراف از لندن تا کلکته کشیده شود)
تصاویر ژنرال اوترام (این ژنرال بسیار بزرگ انگلیسی نشان افتخار حمام را دارد! در چند کشور به یادش یادبودهایی ساخته اند): در یک تصویر می بینید که عکس مربوط به سال 1862 م می باشد (در آخر عمر دچار بیماری می شود)
ملکه ویکتوریا (Queen Victoria): بزرگترین و قدرتمندترین ملکه انگلستان (اصالتا آلمانی هستند و اگر به فرم دماغ آنها نگاه کنید می بینید که Curvy است - تقریبا در تمام خاندان سلطنتی این موضوع به چشم می خورد - کلا دماغ بزرگ نشان از مدیریت است - ایشان اخلاق تندی هم داشته اند به طوری که از بچه دار شدن خوشش نمی آمده اما کلا 9 فرزند داشت - در بوشهر برایش جشن 50 سالگی ملکه بودن در سال 1887 هم گرفته شد و لرد کرزن Lord Curzon نیز در کتابش به این موضوع اشاره می کند که مردم بوشهر دینشان را ادا کرده اند - از سال 1837 یعنی 18 سالگی اش ملکه انگلستان بود - در سال دسامبر 1861 همسرش Prince Albert فوت شدند - بعد از مرگ همسرش فردی منزوی شد و اغلب لباس سیاه می پوشید - نکته جالب آن است که حتی در در آن زمان ایرلندی ها مخالف برگزاری جشن برای او بودند - او کلا از سال 1819 تا 1901 زندگی کرد یعنی کلا 81 سال عمر کرد و در تاریخ Jan-22-1901 ساعت 6:30pm فوت شدند - دوره او مشهور به دوره ویکتورین یا Victorian Era می باشد - در این دوران انگلیسی ها به آسیا بیشتر آشنا شدند و حتی علاقه شان به اسلام نیز بیشتر شد)
(فدای مردم عزیر بوشهر و قشقایی ها که همیشه در راه وطن خود جان فشانی کردند و اگر خدا بخواهد به زودی از جهالت سرزمین ایران نیز جدا خواهید شد)
انگلیسی ها در سال 1865 شروع به کشیدن خط تلگراف از لندن به کلکته هند کردند زیرا هند مستعمره اصلی آنها بود. در عکس زیر خطوط مختلف تگراف مشخص شده است: این خط از لندن به برلین به ورشو به تفلیس به تبریز به تهران به اصفهان و سپس به شیراز می رفت. سپس به بوشهر می رفت و بعد این کابل به دریا می رفت و مستقیم به بندر جاسک می رفت سپس راهی هند می شد: (برای تلگراف تاپیک های جداگانه ای نیز گذاشته ام). در تاپیک های سیم نفاق و تلگراف در بوشهر ، موضوع تلگراف کاملا بررسی و تحلیل شده است.
ساختمان مرکز تلگراف انگلستان در بوشهر (ابوشهر یا Bushire):
دژ (برج) مراقبت از ساختمان های تلگراف و ارتباطات انگلستان:
تصویر Colonel Patrick Stewart مسئول کشیدن خط تلگراف تصویر کشیدن کابل زیر دریا در جزیره تلگراف (جزیره ای در ضلع جنوبی تنگه هرمز)
فعلا تا اینجا انگلیسی ها British Residency در بوشهر ایجاد کرده اند که کل خلیج فارس و کشورهای عربی را با آن مدیریت می کردند! مرکر تلگراف را راه اندازی کردند که فقط 40 درصد از ترافیک تلگراف از طریق بوشهر منتقل می شد! همچنین سیستم ناوبری دریایی شان نیز در بوشهر راه اندازی کردند (اصطلاحا یک سیستم قطب نمای دریایی بوده است) - همچنین بیش از دو-سوم از تجارت بوشهر مربوط به کالاهای انگلیسی بود.
یک سال قبل از جنگ جهانی اول (سال 1913 م): به توپ بستن دلوار با 8 کشتی به مدت 20 روز بخاطر دوبی لعنتی: (در حالی که بوشهر در آن زمان مرکز فرماندهی بریتانیا بود چگونه ژنرال کاکس دستور حمله به تنگستان را صادر کرد آن هم بخاطر دوبی؟ هزار شرم بر انگلیسی ها که هرگز معنای مردانگی را نمی دانستند!)
به نقل از علی مراد فراشبندی در کتاب "گوشهای از تاریخ انقلاب مسلحانه مردم مبارز تنگستان، دشتی و دشتستان علیه استعمار" بهطور خلاصه چنین آمده است: "یکی از فرزندان زائر علی فرزند عوض از اهالی قریه رستمی (از توابع تنگستان) به نام زائر حسین در ارتباط با خرید اسلحه به مسقط و دوبی مسافرت مینماید و در آنجا به علت شکسته شدن کشتی آنان بر اثر توفان، محمولههایش مورد دستبرد و چپاول اتباع شیخ دوبی قرار میگیرد. درگیری حاصله بین زائر حسین و ۸ نفر عمله کشتی از یک طرف و اتباع شیخ از طرف دیگر، ۸ روز به طول میانجامد. زائر حسین و همراهانش با تردستی و رشادت از چنگال عمال شیخ بیرون میروند و پی از تهیه اسلحه کافی، به تلافی، سرنشینان یک فروند کشتی مربوط به اهالی دوبی را مورد حمله قرار میدهند، عدهای را به قتل میرسانند و سالم به تنگستان مراجعت مینماید.
نمایندگی انگلیس در خلیجفارس به بهانه تحت الحمایه بودن دوبی توسط دولت انگلستان، درخواست شیخ دوبی را مبنی بر تعقیب افراد مذکور پیگیری مینماید. فرصت به دست آمده، دستاویزی برای نیروهای انگلیسی شده و کشتی خود را با تجهیزات و قشون فراوان در تعقیب زائر حسین روانه ساخته و در ساحل دلوار لنگر میاندازند.
ژنرال کاکس (Sir Percy Cox) نماینده دولت انگلیس در بصره و حوزه خلیجفارس و "مستر هربرت جی چیک" سر کنسول انگلیس در بوشهر شخصا حضور یافته و خواستار عودت زائر حسین و پدرش زائر علی، از کدخدای دلوار (رئیسعلی) میشوند. رئیسعلی در پاسخ به نامه کاکس مینویسد: «چنانچه تعداد یکهزار و ۵۰۰ نفر سرباز با مهمات کافی و مخارج لازم در اختیار من بگذارید، امکان دارد آنان را مقتول سازم و اجسادشان را به دست آورم، زیرا مادام که در قید حیاتند و جان در بدن دارند، دستگیر ساختن آنان به هیچوجه امکانپذیر نیست. هر آینه اقدام به جنگ نمایید، تردید نیست مقابله به مثل خواهد شد و عکسالعمل نشان خواهم داد».
ژنرال کاکس (Sir Percy Cox) نماینده دولت انگلیس در بصره و حوزه خلیجفارس و "مستر هربرت جی چیک" سر کنسول انگلیس در بوشهر شخصا حضور یافته و خواستار عودت زائر حسین و پدرش زائر علی، از کدخدای دلوار (رئیسعلی) میشوند. رئیسعلی در پاسخ به نامه کاکس مینویسد: «چنانچه تعداد یکهزار و ۵۰۰ نفر سرباز با مهمات کافی و مخارج لازم در اختیار من بگذارید، امکان دارد آنان را مقتول سازم و اجسادشان را به دست آورم، زیرا مادام که در قید حیاتند و جان در بدن دارند، دستگیر ساختن آنان به هیچوجه امکانپذیر نیست. هر آینه اقدام به جنگ نمایید، تردید نیست مقابله به مثل خواهد شد و عکسالعمل نشان خواهم داد».
تصویری از Sir Percy Cox - جنرال کاکس
پاسخ صریح رئیسعلی بهانهای بود تا قوای انگلیس ایجاد درگیری کنند که به نوشته غلامعلی سملی در یادداشتهای خویش، سپاهی به تعداد ۱۰ هزار نفر و ۸ ناو جنگی، ساحل تنگستان را لنگرگاه خود قرار دادند. جنگ سختی بین نیروهای انگلیس و رزمندگان تنگستانی آغاز شد و مدت ۲۰ روز توپخانه سنگین و سبک انگلیسیها را از صبح تا غروب ساحل دلوار و محمد عامری را بمباران کرد و در طول این مدت تلاش به پیاده کردن نیرو در ساحل داشتند که دلیران تنگستانی هربار با کشتار وسیعی از نیروهای دشمن مانع میشدند.
انگلیسیها مدت یک ماه در دریا توقف کردند و چون از نتیجه کار مأیوس شدند، با دادن تلفات فراوان، ناچار سواحل تنگستان را ترک گفتند.
حال برویم به سراغ جنگ جهانی اول (سال 1915 م):
در جنگ جهانی اول فردی بنام رییسعلی دلواری علیه انگلیسی ها قیام می کند. این اتفاق در سال 1915 میلادی افتاد. در حقیقت بریتانیا با خبر می شود که نیروهای آلمانی قصد برخی عملیات ها در بوشهر دارند. بریتانیا عوامل آلمانی از جمله آقای ویلهم واسموس را دستگیر می کند. مقامات سیاسی ایران به این امر اعتراض می کنند و رییسعلی دلواری نیز برای انگلیسی ها نامه می نویسد اما انگلیسی ها توجهی نمی کنند! اما واسموس از دست انگلیسی ها فرار می کند و به نیروهای بومی منطقه پناه می برد! واسموس ماه ها در بین تنگستانی ها زندگی میکرد تا آداب و رسوم و زبان آنها را به خوبی یاد بگیرد! واسموس روزگاری در ماداگاسکار فعالیت می کرد و حالا دامنه فعالیت های مخفی اش از بوشهر بود تا عمان! واسموس یک نیروی سیاسی و یک نیروی خبره اطلاعاتی آلمانی بود. رئیسعلی دلواری به سوی کنسولگری فرانسه و روسیه حمله می کند و فرانسوی ها به کنسولگری انگلیس می روند و کنسولگری شان را تعطیل می کنند. با این فعالیت ها انگلیس اقدام به لشکر کشی نظامی می کند! احمد خان دریابیگی نیز به سوی تنگستانی ها حمله می کند اما موفق نمی شود! سپس انگلیسی ها به دلوار حمله نموده و سعی کردند نخلستان های دلوار را قطع کنند... در نهایت نخل ها را قطع کردند و کل قلعه تنگسیرها را به توپ بستند:
داستان درگیری بین نیروهای انگلیسی و رییسعلی از زبان خود انگلیسی ها اینجا است: کلیک کنید.: (اگر انگلیسی می توانید بخوانید)
https://aboshahr.wordpress.com/2019/06/25/%d9%82%db%8c%d8%a7%d9%85-%d8%b1%d8%a6%db%8c%d8%b3%d8%b9%d9%84%db%8c-%d8%af%d9%84%d9%88%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%b2%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%b8%d8%a7%d9%85%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%86/
تصویری از رئیسعلی دلواری:
تصاویر آقای واسموس آلمانی :
تصویری از کسنولگری آلمان (ژرمنی) در بوشهر در ساحل جفره علیباش:
تصویری از آقای صولت الدوله قشقایی ( و همسرشان، خدیجه بی بی) که با رئیسعلی دلواری بسیار ارتباط داشت (بلوار ورودی شهر فراشبند Farashband بنام رئیسعلی دلواری است): آقای صولت الدوله قشقایی نام اصلیش اسماعیل خان قشقایی بود و در سال 1932 (16 مهر 1311) در زندان به دستور رضاخان کشته شد. (در عکس نفر وسط و نشسته می باشد)
موقعیت بوشهر (ابوشهر یا Bushire) ، دلوار (Delvar) و قلعه تنگستانی ها - برگرفته از اسناد نظامی بریتانیا:
نقشه بسیار جالب و قدیمی از بوشهر که محل British Residency و Telegraph Station و 10 پست دیده بانی خطوط مرزبانی را نشان می دهد:
آرایش نظامی نیروهای رییسعلی دلواری و نیروهای بریتانیا (برگرفته از اسناد نظامی بریتانیا):
با تصرف بوشهر توسط بریتانیا در سال 1915 چند تمبر با عنوان "بوشهر تحت اشغال بریتانیا" یا Bushire Under British Occupation چاپ شد:
[gallery ids="1383,1384,1385,1382" type="square" columns="2"]
داستان مختصری از شهادت رئیسعلی دلواری:
علی دلواری نام اصلی او بود و لقب های رئیس یا خان به افراد با نفوذ منطقه نسبت می داده اند. رئیس پایین تر از خان است. این مبارز از 24 سالگی فعالیت های سیاسی اش را شروع می کند و در 33 سالگی به شهادت می رسد.
در ابتدا توصیفاتی از او از زبان خارجی ها بشنوید:
خاطره افسر سوئدی از دیدار با شهید رئیس علی دلواری و تشریح شخصیتش:
نیلستروم در خاطراتش تعریف می کند (کتاب شاخه نبات نوشته خودش) که من بعد از اشغال بوشهر، رفتم به سمت دلوار. او ملاقاتی دارد با شهید دلواری. می نویسد: وقتی وارد دلوار شدم، اینقدر خوشحال شدم مثل اینکه می خواستم پادشاه سوئد را ببینم. بعد در خاطراتش تعریف می کند می گوید: وقتی من رئیسعلی را دیدم تازه از عملیات برگشته بود. اسب هاشان را کناری گذاشتند، بعد من را به وی معرفی کردند، خوشحال شد گفت بنشینید بعد دست و صورتش را شست و بعد سفره ای انداختند و گفتند ایشان روزه است.
توصیف رئیسعلی از زبان هربرت جی چیک (Herbert Jay Chick سرکنسول انگلیس در بوشهر) در پنج شنبه 5 ژوین 1915 برگرفته از "گزارشهای مسترچیک از رویدادهای فارس و بوشهر در جنگ جهانی اول"- مترجم پرتو افشین
رییسعلی شخصییت شگفتانگیزی است. میگویند دشمن قسم خورده ماست. برخی هم او را آدم آرامی میدانند که کمتر از کوره در میرود ولی میگویند اگر خشمگین شود قدرت کنترل خود را ندارد. پیشتر سرش به کار خودش بود و کدخدایی میکرد و گاهی تجارت، ولی یک سالی است که روش زندگیاش را تغییر داده و در جستجوی راهی برای مطرح کردن خود است. قبلا فکر میکردم به دنبال نان و نوایی است و برای خموش ساختن او در این زمینه کارهایی کردم و پیغامهایی دادم، ولی گویا کارساز نبوده و او روز به روز بر تندروی خود میافزاید. دو سه نفری را در اطرافش برای کنترلش کاشتهام ولی آنها جرات زیادی برای برخورد جدی با او ندارند.
تکنیک های نظامی رئیسعلی دلواری: (با تک تیراندازان ماهر افسران انگلیسی را می زدند)
رئیسعلی دلواری در جریان دفاع از دلوار، از دو تاکتیک جنگی استفاده کرد:
1- یکی استفاده از تک تیراندازهای ماهر مثل رئیس بوجیکی بوده که اینها را در نخلستان مستقر نمود. رئیس از تک تیراندازها خواست که هندی ها را هدف نگیرند و سعی کنند انگلیسی ها را بزنند و بخصوص افسران عالی رتبه ی انگلیسی را بزنند.
2- در این اوضاع و احوال، از سمت مجاهدین علامتی داده می شود که ناو جونو به اشتباه تصور می کند دشمن در جائی مستقر است که از قضا انگلیسی ها مستقر بودند و ناو جونو همان نقطه را که محل استقرار انگلیسی ها بود، هدف قرار می دهد. شهید دلواری که تا حالا عقب نشینی تاکتیکی کرده بود، پس از بمباران مواضع انگلیسی ها توسط ناو جونو، وارد عمل می شود و یکباره هجوم ناگهانی می برد به سمت انگلیسی ها. انگلیسی ها از یک طرف در برابر تک تیر انداز ها تلفات می دهند . از طرف دیگر بمباران ناو جونو از آنها تلفات می گیرد و ناگهان با هجوم نیروهای مجاهدین مواجه می شوند.
چگونه به شهادت می رسد؟ از زبان مستر هربرت جی چیک سرکنسول انگلیس در بوشهر ینشوید: (برگرفته از "گزارشهای مسترچیک از رویدادهای فارس و بوشهر در جنگ جهانی اول"- مترجم پرتو افشین)
ببینید مستر چیک چه می گوید: من (مستر چیک) و او (رئیسعلی) جنگیدیم ولی فردا درباره آنکس که تیر را انداخت (غلامحسین) چه خواهند گفت؟
سه شنبه 1 سپتامبر 1915
به گمانم راه را یافتم. دیشب او را یافتم . میرزا رحمت لیلکی مرا به نزد او برد . صحبتها انجام شد. غلام حسین (تنگکی) پذیرفت. شاید هیچکس اشک نریخته مرا ندید. آن کس که باید کار را تمام کند، پذیرفت که چنین کاری را انجام دهد. نه تنها در این دیار بلکه در هر دیاری هر نوع آدمی پیدا میشود. پذیرفت و رفت. من و میرزا رحمت بازگشتیم. فهمیده بود در فکرم، اصلا صحبتی نکرد. برچنین مردمی حکومت کردن آسان است . به لقمه نانی خرسندند....
سه شنبه 8 سپتامبر 1915
در سیلاب دگرگونیها حادثهای روی داد. تمام شد. یکی رفت. رییس علی کشته شد. میرزا رحمت لیلکی همه امروز را چشم به من دوخته بود و وقتی بعدازظهر خبر را آورد از سکوت طولانیام تعجب کرد. هرگز شانهاش را نفشرده بودم. پس از پایان دوره طولانی سکوتم ، شانهاش را فشردم. باید قهقهه سر میدادم، ولی نمیخواهم. آن کس را که برگزیده بودم کار را تمام کرد. در میان درگیری تیری و فریادی و مرگی... پایانی بر یک ماجرا. آدمی افتاده بر خاک که در خاک خواهد خفت. فردا درباره او و من و آن خاک چه خواهند گفت. من و او جنگیدیم ولی فردا درباره آنکس که تیر را انداخت چه خواهند گفت؟
بیحوصلهام. باید بروم پرسهای بزنم. شبی شرجی و گرم است. ازشهرهیچ صدایی نمیاید.
شهید رئیسعلی دلواری در عملیات آزادسازی سبزآباد رئیسعلی دلواری در تنگگ صفر ترور و به شهادت می رسد:
قبر رئیسعلی دلواری در نجف:
بستن جاده بوشهر-شیراز:
بعد ها با کمک نیروهایی از تنگستان و دشتستان و قشقایی ها و آقای واسموس جاده شاهی شیراز-بوشهر به مدت سه سال بسته می شود و انگلیس مجبور می شود که یک جاده جدید به از بوشهر به شیراز بکشد: داستانش از اینجا قابل دانلود یا مطالعه است.
در این داستان پلیس جنوب یا همان تفنگداران جنوب پرشیا SPR (اس پی آر) به فرماندهی سر پرسی سایکس (Sir Percy Molesworth Sykes) شروع به کشتار مردم و مبارزان جنوب می کنند و متاسقانه بسیاری از مبارزان عزیز بوشهر و فرزندانشان به شهادت می رسند.
تصویری از سر پرسی سایکس Sir Percy Molesworth Sykes
در جنگ جهانی دوم باید داستانش را در پست دیگری بگذارم. زیرا داستان خونینی است و بیشتر مردم قشقایی نقش دارند و نقش حکومت مزدور پهلوی ها به خوبی نمایان است و می توانید داستانش را از تاپیک زیر بخوانید: (در این قسمت بیشتر پسران صولت الدوله قشقایی مبارزات را فرماندهی می کنند - صولت الدوله قشقایی به دست رضا خان در زندان کشته شد):
https://aboshahr.wordpress.com/2019/06/24/%d8%a7%d8%b3%d9%86%d8%a7%d8%af-%d8%ac%d9%86%d8%a7%db%8c%d8%aa-%d8%a8%d8%b1%db%8c%d8%aa%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%a7-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d9%82%d8%b4%d9%82%d8%a7%db%8c%db%8c-%d9%87%d8%a7-%d9%88-%d9%85/
علاقه دارم در همین جا خلاصه ای از تفنگداران جنوب یا SPR را برای شما بنویسم:
این نیرو زیر نظر لندن در سال 1916 با استعداد 11 هزار نفر به فرماندهی Sir Percy Sykes تشکیل شد و درسال 1921 منحل شد:
یک داکیومنت در این باره (به زبان انگلیسی) را می توانید بخوانید: South-Persia-Rifles
تصویری از سرتیپ سر پرسی سایکس (Brigadier General Sir Percy Sykes): نفر وسط
داکیومنتی از اسناد نظامی بریتانیا در آن دوران (این داکیومنت ها معمولا در کنسولگری انگلیس در بوشهر (ابوشهر یا Bushire) تهیه می شدند زیرا مرکز فرماندهی انگلیس در کل خلیج فارس بوشهر بوده است:
همان طور که در بالا نوشتم قیام رئیسعلی دلواری در سال 1915 به اوج خود رسید و بالاخره به فرمان "مستر هربرت جی چیک" دستور ترور او داده شد و به دست مزدوری بنام "غلامحسین تنگکی" به شهادت رسید. بعد از فعالیت های اولیه رئیسعلی دلواری، آلمانی ها بسیار علاقه مند به همکاری با تنگسیرها بودند. مغز اصلی آلمانی ها آقای واسموس بود. رئیسعلی به صراحت در نامه ای می نویسد که آلمانی ها انگیزه اصلی او برای شروع فعالیت نبوده اند و با توجه به فعالیت های رئیسعلی و گزارشات مستر چیک هم این موضوع قابل تایید است.
در هر صورت دامنه فعالیت ضد انگلیسی مردم جنوب گسترش یافت و آلمانی ها نیز توانستند از این موضوع استفاده کنند. SPR برای سرکوب نفوذ آلمانی در جنوب تشکیل شد. بدین ترتیب انگلیسی ها به جای آنکه نیروهای خود را برای مقابله با عثمانی ها به عراق ببرند آنها را به جنوب ایران گسیل دادند. SPR یک اقدام برای استفاده از نیروهای محلی به جای نیروهای هندی یا انگلیسی بود. بنابراین بعدا می توانست به عنوان یک نیرو در عراق بر ضد عثمانی استفاده شود. بنابراین با موافقت شاه قاجار ایران انگلیس توانست یک نیرو را با استعداد حداکثر 11 هزار نفر تشکیل دهد. در سال 1916 آقای Sir Percy Sykes در بندرعباس پیاده شد. نیروها متشکل از تعداد کمی افسر انگلیسی و تعدادی هندی و تعداد سربازی محلی بود. این سربازها از قبایلی انتخاب می شدند که طرفدار انگلیسی ها بودند. سایکس نیروها را روانه یزد و اصفهان و شیراز کرد:
مسیر اصلی حرکت و سرکوب تفنگداران جنوب پرشیا (در ابتدا در بندرعباس پیاده شدند و در کرمان شروع به قتل عام کردند و سپس به نواحی دیگر رفتند)
طی تابستان و پاییز 1916 نیروهای SPR برای انگلیس عملیات پاکسازی منطقه از مبارزان را انجام می دادند. در طی این مدت همچنین سایکس موفق شد یک وجهه رسمی به SPR در ایران دهد.
تا دسامیر 1916 سایکس تیپ هایی در شیراز و کرمان و بندرعباس مستقر کرد. سایکس 3300 پیاده نظام و 450 سواره نظام داشت.
زمستان جاده ها را بست و بنابراین نیروهای SPR از گزند حمله قبایل در امان ماندند. سایکس از این فرصت استفاده کرد و نیروهایش را آموزش داد.
سایکس در سال 1917 یک موافقت نامه با قشقایی ها بست و بدین ترتیب قشقایی از دور مخالفت خارج شدند. نیروهای SPR به دنبال قبایل در دژها رفتند همچنین به دنبال محصولات و دام هایشان نیز رفتند. بدین ترتیب از نظر لجستیک قبایل را فلج کردند تا نتوانند علیه نیروهای SPR اقدامی کنند.
تصویری از نیروهای SPR در سال 1917[/caption]
تا June 1917 دولتی که با تاسیس SPR موافقت کرده بود سقوط کرد و نخست وزیر و کابینه جدید SPR را به رسمیت نمی شناخت. نگرش دولت ایران نیز نسبت به SPR تغییر کرده بود.
تا اواخر 1917 دشمنی نسبت به SPR و انگلیسی ها افزایش یافت. انگلیسی ها حتی به آمریکایی ها پیشنهاد دادند تا مسئولیت تفنگداران SPR را به عهده بگیرند اما ایالات متحده این درخواست را رد نمود! (زیرا امریکایی ها شناختی به موضوع و منطقه نداشتند - امریکا بارها درخواست های مزدورانه انگلیس را در موضوعات مختلف رد کرده است)
در سال 1918 سخنی از وخیم شدن جبهه غربی در فرانسه بر روحیه تفنگداران SPR تاثیر گذاشت. قبایل در جنوب جسورتر شدند و به پاسگاه های SPR حمله کردند. قوای تفنگداران SPR در April کلا 7000 نفر بود. نارضایتی ایرانیان در طول زمان نسبت به SPR افزایش یافت. روحانیون شیعه در تشویق مبارزه علیه انگلیسی ها نقش داشتند. تیپ شیراز روحیه ضعیفی داشت مخصوصا در رده های ژاندارمری سابق. این کار باعث محدود شدن کاربرد آن شد. فرار از ارتش اندازه تیپ فارس را به شدت کاهش داد. تیپ کرمان وفادار ماند. در نهاین نیروهای انگلیسی بیشتری برای تقویت قوا میبایست اعزام می شدند.
تا اکتبر 1918 اغلب مقاومت های قبایل در هم شکسته شد.
بعد از جنگ انگلیس سعی کرد تا تفنگداران SPR را نگه دارد. سال بعد از جنگ ایران سعی در احیا نیروهای نظامی خودش و کنترل نا آرامی های داخلی نمود.
در حالیکه انگلیس از توسعه ارتش جدید حمایت می کرد تا نفوذ شوروی را دور کند، آنها در دراز مدت فهمیدند که ایرانی ها موافق تشکیل ارتش بر مبنای تفنگداران SPR که یک سازمان تحت مدیریت خارجی می باشد نیستند. با وجود این، انگلیسی ها مشتاق دیدن این ادغام با ارتش جدید ایران نبودند.
در سال 1921 آنها تفنگدران SPR را منحل کردند. بسیاری از افسران سابق و درجه داران از تفنگداران جنوب پرشیا به ارتش جدید ایران پیوستند. (فقط ایرانی ها - کلیه نیروهای انگلیسی و هندی ایران را ترک کردند)
حالا به صورت گرافیکی تاریخ بسیار مصوری را برای شما نشان می دهم:
- در سال 1904 می بینید که بوشهر (ابوشهر یا Bushire) مرکز فرماندهی انگلیس در خلیج فارس است و British Residency در آن است و ایران تحت حاکمیت هیچ خارجی نیست:
- در 31 آگوست 1907 پیمانی بین روسیه و انگلیس بسته می شود. نیمه سمالی به کنترل روسیه در می آید و بخش بلوچستان به کنترل انگلیس. همان طور که مشاهده می کنید هند مستعمره انگلیس است. از طرفی در سال 1857 نیز هرات و افغانستان را جدا کردند و از طرفی در سال 1907 طی همین قرارداد کنترل بلوچستان را به دست گرفتند تا یک مرز امن برای مستعمره اصلی شان یعنی هند ایجاد کنند:
- در 7 ژوئن 1908 شورش قبایل شروع شد و انقلاب مشروطه رخ داد: دقت کنید که بوشهر تا کازورن تا شیراز و بخش اصلی مردم قشقایی کلا در شورش هستند:
- حالا جنگ جهانی اول شروع شده است و تقریبا یکسال از آن گذشته است. دقت کنید اغلب نواحی ایران تحت کنترل قبایل و ژاندارمری است. روسیه نیز از شمال به تهران حمله کرده است. دقت کنید بوشهر همچنان مرکز انگلیسی ها است و انگلیس سعی کرده است از بوشهر تا دشتستان را در کنترل کامل داشته باشد:
- گفتیم که در سال 1916 تفنگداران جنوب پرشیا SPR تشکیل شد و سر پرسی سایکس در بندرعباس پیدا شد و کم کم نیروهایش به سمت کرمان، یزد و شیراز و اصفهان گسیل یافتند:
- دقت کنید که گفتیم تا سال 1918 اغلب شورش های قبایل در جنوب به دست SPR سرکوب شد. البته در این سال ها بخش کازرون مقاومت بیشتری داشت (چون نیروهای قشقایی و جنوب بیشتر به آنجا پناه بردند) اما دیگر برای جلوگیری از طولانی شدن مبحث نقشه آن را نگذاشته ام:
- سال 1919 انگلیس یک قرارداد با احمد شاه قاجار بست که انگلیس قول داد از تمامیت ارضی ایران را نگه دارد، خطوط راه آهن را گسترش دهد اما کلیه امورات و تصمیمات باید تحت کنترل کامل انگلیس باشد (در حقیقت طرح مستعمره کردن ایران را داشت) - شاه ایران یک نگرانی داشت آن هم اینکه انگیس باید به شاه ایران حقوق دهد! انگلیس هم موافقت کرد! این قرارداد مخفیانه بین وثوق الدوله و Sir Percy Cox بسته شد و ایرانی ها نیز 400 هزار تومان رشوه از انگلیس دریافت کردند! مردم مخافت کردند و ایالات متحده امریکا و فرانسه نیز به شدت مخالفت این قرارداد بودند بدین ترتیب یکبار دیگر مشت امریکا در دهان انگلیس خورد:
- در 5 آپریل 1921 رضاخان به قدرت رسید و در سال 1921 ستاد SPR در ایران منحل شد و ارتش مرکزی بوجود آمد:
- در سال 1921 بلوچ ها شورش کردند (سرکوب آنها از سال 1928 تا 1934 اتفاق افتاد) - فعلا نقشه بعدی را هم ببینید زیرا از 1922 بختیاری ها و خوزستانی ها شورش می کنند:
- در سال 1922 خوزستانی ها و بختیاری ها شورش کردند که تا سال 1925 شورش آنها سرکوب شد - دقت کنید که شیخ خزعل (عرب خوزستانی) که با انگلیسی ها هم کاسه بود تا آپریل 1925 حکومت کرد و در 17 می 1936 در تهران به دستور حکومتی کشته شد - از سال 1928 تا 1934 نیز بلوچ ها سرکوب شدند:
- با شروع جنگ جهانی دوم و ضدیت انگلیس با رضاخان، انگلیس و روسیه به ایران حمله کردند زیرا رضاخان مخالف اخراج ژرمن ها از ایران بود (دقت کنید که این بهانه ای بیش نبود زیرا کلا 300 مهندس آلمانی در ایران بود در حالیکه 8000 مهندس انگلیسی در ایران بودند). انگلیس چاه های نفت اهواز را گرفتند و از سوی عراق به سمت همدان رفتتند. در همین حال روسیه از سمت شمال، تبریز و قزوین را تصرف کرد. در قزوین انگلیسی ها و روسی ها بهم رسیدند. رضاخان شکست را پذیرفت و آتش بس در تاریخ 29 آگوست تنظیم شد. روسی ها در 27 سپتامبر وارد تهران شدند. انگلیس به محض ورود به تهران، رضاخان را اخراج نمود. دقت کنید که هنوز بوشهر مرکز انگلیسی ها است:
- در اکتبر 1941 متحدین از طریق Persian corridor به روسیه کمک می رساندند تا روسیه در برابر آلمان مقاومت کند - شورش های مردم قشقایی و مردم جنوب در تاپیک جداگانه ای گذاشته ام. مردم جنوب هرگز طرفدار انگلیسی ها نبوده اند: (اگر از ابتدای این تاریخی که نوشته ام بخوانید می بینید در حقیقت خود انگلیسی ها خائن بوده اند و باعث بدنامی خودشان شده اند اما تهران اغلب کاسه لیس انگلیسی ها بود)
- در 28 نوامبر تا 1 دسامبر 1943 کنفرانس تهران برگزار شد (افراد حاظر Joseph Stalin از شوروی و Winston Churchill از انگلیس و Franklin Roosevelt از ایالات متحده بودند) و متحدان غربی توافق کردند که باید در سال 1944 به فرانسه حمله کنند - نام کد شده ی این کنفرانس Eureka بود و در حقیقت برای اقداماتی علیه ژرمن ها بود. جلسه در سفارت شوروی در تهران برگزار شد و با تعهد امریکا و انگلیس نتیجه گرفتند که یک جبهه دوم در اروپای غربی تا یکم May سال 1944 ایجاد گردد. همچنین به مسیر Persian Corridor نیز دقت کنید در عکس های بعدی نیز توجه کنید:
- در Jan و May سال 1943 امریکا مسئولیت مسیر Persian Corridor را به عهده گرفت و توانست کمک ها از 51000 تن در Jan سال 1943 به 282097 تن در July سال 1944 برساند - لازم به ذکر است که در سال 1943 مردم قشقایی توسط مزدوران انگلیسی به شدت بمباران شدند و اسنادش را در یک تاپیک جداگانه گذاشته ام:
- جنگ جهانی دوم پایان یافت اما به نکته جالبی توجه کنید! دیگر بوشهر (ابوشهر یا Bushire) مرکز انگلیسی ها نیست! چرا؟ زیرا در سال 1942 ایالات متحده پیمان ضد استعماری با دیگر کشورها بسته بود و تمامی کشورها می بایست بعد از جنگ از کشورهای درگیر خارج می شدند! لذا با پایان جنگ جهانی دوم انگلستان بعد از 180 سال از بوشهر (ابوشهر یا Bushire) خارج شد - انگلستان از سال 1763 تا 1946 در بوشهر (ابوشهر یا Bushire) مستقیما حضور داشت! بدین ترتیب کلاه بزرگی سر انگلیسی ها رفت! دقیقا در سال 1946 بود که هند استقلال یافت! در حالیکه چرچیل و استالین و روزولت سال های قبل تر در تهران دور هم جمع بودند و برای خودشان تصمیم می گرفتند اما چرچیل به حدی بعد از 1946 خشمگین بود که حتی به مراسم دفن روزولت هم نرفت! انگلستان بعد از 1946 ستاد فرماندهی را به بحرین منتقل نمود و در سال های واپسین، بیشتر به کشورهای عربی استقلال می داد و در نهایت در سال 1971 حضور نیروی دریایی آن در خلیج فارس خاتمه یافت:
- در 9 ماه May سال 1946:
شوروی و ایران یک قرارداد نفتی نوشتند که شوروی مناطق شمالی ایران را ترک می کند اما به ازای سهم 51 درصدی از نفت ایران و نفوذ در دولت ایران. این پیمان با مخالفت UN مواجه شد.در 22 اکتبر 1947 درست بعد از عقب نشینی شوروی ، مجلس ایران تصویب این توافق نامه را با 102 رای به 2 رای رد کرد.
در پی توافقنامه نفتی بین شوروی-ایران و تظاهرات جناح چپ در آبادان، یک فبیله مسلح در فارس بر ضد نفوذ کمونیست در دولت شورش کرد - این شوروش به سرعت در بین قشقایی ها، بختیاری ها و دیگر قبایل در فارس و خوزستان و کرانه های خلیج گسترده شد که در نقشه زیر قابل مشاهده است. در پاسخ به خواسته قبایل، دولت ایران در تاریخ 17 اکتبر 1946 یک کابینه جدید بدون وزیران حزب توده تشکیل داد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر