اولین فرستاده امپراتور ژاپن به ایران شرح عبور از بوشهر و دشتسان نگاهی به سفرنامهء یوشیدا ماساهارو
منبع:
http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=268058
-سید قاسم یاحسینی
طرح مطلب
مطالعه
و پژوهش دربارهء نخستین تماس رسمی ژاپن با ایران در عصر ناصر الدین شاه
مدتی است که در ژاپن شروع شده است و اساتید دانشگاهها و مؤسسات مطالعاتی
که اولین آن مقالهای است با عنوان تماس دیپلماتیک دولت میجی با
ایران(سفرنامهء ایران نوشتهء فوروکاوا)تألیف کی یوشی نائوهاشی(1923.م)و
یکی از تازه ترین آنها مطالعهای است تحت عنوان نخستین هیات سفارت ژاپن
به ایران در دورهء قاجاریه که نوشته شوکو اوکازکی(1981 م) استاد دانشگاه
مطالعات خارجی اوساکا است.1
در
زبان فارسی،ما ایرانیان در این باره متاسفانه دچار فقر پژوهشی و خلاء
مطالعاتی محسوسی میباشیم و بجز یکی دو مقاله ترجمه شده توسط دکتر هاشم
رجبزاده استاد ایرانی دانشگاه اوساکای ژاپن،کار قابل ملاحظهای انجام
نشده است.2
دربارهء
اقامت تقریبا دو ماههء نخستین فرستاده«امپراتور میجی»به دربار ناصر الدین
شاه در بندر بوشهر و منطقهء دشستان،هووز هیچ مطالعهای در ژاپن و ایران
صورت نگرفته است و این در حالی است که بوشهر و دشتستان اولین نقطهء
ورودی ایران بود که ژاپنیها پا به آن گذاشتند و نخستین تجربههای علمی را
در باب ساختار اقتصاد و حکومت ایران آموخته و فراگرفتند.
-سفرنامهء یوشیدا ماساهارو،نخستین فرستاده ژاپن به ایران در دورهء قاجار(98-1297 هـ ق/81-1880 م)
-تألیف:یوشیدا ماساهارو
-ترجمه:دکتر هاشم رجبزاده
-با همکاری:ی.نی.ئی یا
-ناشر:آستان قدس رضوی،چاپ اول،1373
-
در
نوشتار حاضر،تلاش شده است تا با ماخذ قرار دادن مقالهء استاد اوکازاکی و
متن سفرنامهء اولین فرستاده ژاپن به ایران،تصویری نسبتا کامل از اقامت دو
ماههء این فرستادهء ژاپنی و همراهان او و نظرشان دربارهء مردم اقتصاد،
کشاورزی،جغرافیا،سیاست،بهداشت،شهرسازی و حضور قدرت استعمایر انگلستان در
بوشهر،برازجان و دالکی ارائه گردید.امید است محققانی که در ژاپن مشغول
پژوهش در این باره هستند با ماخذ قرار دادن اسناد منتشر نشدهء دیپلماتیک
آرشیو وزارت خارجه ژاپن و دیگر سفرنامههای این گروه،تصویر کاملتری از
دوران اقامت اولین فرستاده ژاپن به دربار شاه قاجار در بوشهر و دشتستان
به دست دهند.
آغاز روابط سیاسی ایران و ژاپن
بندر
بوشهر و دشتستان در دوران قاجار برای دولت و مردم ژاپن جایی ناشناخته بود
که به جرات میتوان گفت بجز چند نفر هیچ کس تا آن زمان حتی نامی هم از
آن نشنیده بود.اما اینکه چگونه اولین فرستاده رسمی ژاپن از این مناطق
عبور کرد،داستان دلکش و جذابی دارد که فشردهء آن چنین است:
ناصر
الدین شاه قاجار در بازگشت از دومین سفر خود به فرنگ(سال 1296 هـ ق/1879
م.)هنگام عبور از پترزبورگ روسیه با تنی چند از مقامات بلندپایهء سفارت
ژاپن در روسیهء تزاری دیدار و گفتوگو کرد.در این ملاقات دربارهء آغاز
رابطهء رسمی بین ژاپن و ایران بحث و تبادل نظر شد که مالا ناصر الدین شاه
پذیرفت این رابطه با اعزام سفیری از ژاپن به ایران شروع شود.به دنبال
این مذاکرات بود که وزارت امور خارجه ژاپن به یک دیپلمات جوان ماموریت
داد از طریق هنگ کنک و هندوستان و خلیج فارس وارد بوشهر شود و پس از عبور
از جنوب ایران خود را به تهران رسانده و به حضور ناصر الدین شاه قاجار
بار یابد و رسما روابط ژاپن با ایران را پیریزی کند.این مامور جوان نیز
به همراه فردی از ستاد ارتش ژاپن به نام فوروکاوا و شخص دیگری به نام
یوکویاما و چند بازرگان(که مقدار نسبتا زیادی چای به همراه خود داشتند)سفر
پرماجرای (1297 ش/5 آوریل 1880 م)آغاز کردند.این گروه سفر خود را با یک
ناو ژاپنی به نام هی یی Hiei از بندر توکیو
آغاز
کردند و پس از عبور از هنگ کنگ،بمبئی و کراچی از خلیج فارسی گذشته و وارد
بوشهر شدند.البته سفیر ژاپن و یکی از همراهان در میانهء راه از کشتی هی یی
جدا شده و به اتفاق یکی از همراهانش با کشتیای انگلیسی،خود را به
بوشهر رساند.3
اما
این نخستین سفیر رسمی ژاپن که از بوشهر و دشتستان عبور کرد چه کسی بود و
تا قبل از سفر به جنوب ایران چه سرگذشتی را پشت سر گذاشته بود؟
نگاهی به سالهای جوانی زندگی اولین سفیر ژاپن در ایران
یوشیدا
ماساهارو(باید توجه داشت که ژاپنیها برعکس ملل اروپایی و ما
ایرانیان،که نام فامیل را از غربیها اخذ کردهایم،در آغاز اسم خانوادگی و
سپس نام کوچک خود را میآورند.ما برای درستتر خواندن اسامی ژاپنی،طبق
عادت ایرانی و اروپایی اول نام و سپس نامخانوادگی را میآوریم.بنابراین
نام این فرد را باید چنین خواند:ماساهارو یوشیدا)فرزند تویو یوشیدا Yoyu
Yoshida بود که در سال 1852 م.در یک خانواده سامورایی از ایالت توسا Tosa
متولد شد.پدرش سیاستمدار و دانشمند برجستهای بودکه علاوه بر حرفهء
سیاست،متخصص ادبیات و خط چینی بود.ماساهارو در کودکی به مدرسه رفت و علاوه
بر دروس معمولی که کودکان ژاپنی فرامیگرفتند،زبان انگلیسی را نیز یاد
گرفت.12 ساله بود که در سال 1865 م. پدرش را از دست داد؛اما مرگ پدر تأثیر
چندانی در عزم او نگذاشت و وی به تحصیلاتش ادامه داد و بسان پدرش،در سن 20
سالگی و در سال 1872 م.بر مسند قضاوت نشست و قاضی شد.
در
این ایام او در کنار کار قضاوت به فعالیتهای سیاسی نیز روی آورد.4این
شور چنان در او دمیده شد که کار قضاوت را رها کرد و با همکاری فرد
دیگری«حزب آزادی»را بنا گذاشتند.حزب آزادی از آزادیخواهی و نوعی
در نوشتار حاضر،تلاش شده است تا با مأخذ قرار دادن مقالهء استاد اوکازاکی و متن سفرنامهء اولین فرستاده ژاپن به ایران، این فرستادهء ژاپنی و همراهان او و نظرشان دربارهء مردم،اقتصاد،کشاورزی، جغرافیا،سیاست،بهداشت،شهرسازی و حضور قدرت استعماری انگلستان در بوشهر،برازجان و دالکی ارائه گردد.
-
وزارت خارجه ژاپن به یوشیدا مأموریت داد تا به عنوان اولین سفیر ژاپن راهی تهران شود.او هنگام اعزام به این ماءموریت مهم تنها 28 سال داشت.
لیبرالیسم
سیاسی هواداری میکرد.یوشیدا برای ژرفا بخشیدن به فعالیتهای
سیاسیاش،کمی بعد دست به انتشار یک مجله به نام«کاینان شین شی» Kainan
ahin shi زد.طبع لطیف او در این ایام گل کرد و شروع به سرودن شعر
کرد.اشعاری که برخیها آن را مانند«گلدوزی ظریف روی کیمونوی ژاپنی»توصیف
میکردند.حکومت ژاپن که در اوایل دههء 70 قرن نوزدهم میلادی میانهای با
مشروطیت و قانون اساسی نداشت، یوشیدا را به دلیل دفاع از اندیشههای
انقلابی و آزادیخواهانه تحت تعقیب قرار داد،اما او با زیرکی خاصی از چنگ
پلیس گریخت و مدتی مخفی شد.
پس
از مدتی ورق برگشت و وزارت خارجه ژاپن بن یوشیدا ماموریت داد تا به عنوان
اولین سفیر ژاپن راهی تهران شود5.او هنگام اعزام به این ماموریت مهم
تنها 28 سال داشت؛جوانی مغرور و جویای نام...
قدرت انگلیسیها در خلیج فارس
یکی
از اموری که بلافاصله جلب نظر ماساهارو یوشیدا را در هنگام عبور از
کرانههای شمالی و جنوبی خلیج فارس کرد،قدرت و اقتدار استعماری و
سلطهجویانه انگلیسیها در این منطقه و ظلم و ستم و آزاری بود که به
زیردستان هندی خود میرساندند.او درباره قدرت انگلیسیها در خلیج فارس
مینویسد:
«...دیر
زمانی است که دولت انگلیس مانند اژدهای هراسانگیزی بر خلیج فارس و
دریای عمان پنجه انداخته است،چنانکه گویی میخواهد اینجا را با
دندانهای تیز خود برگیرد و با سر زبان به گلو اندازد و فرودهد».(ص 36)
یوشیدا
با کنجکاوی و حساسیت یک فرد دموکرات منش و لیبرال،در کشتیهایی که متعلق
به انگلیسیها بود،آشکارا ظلم و ستمی که کاپیتان انگلیسی به خدمهء هندی
کشتی روا میداشتند دید و در توصیف یکی از این برخوردها نوشت:
«ناخدا
و کارکنان انگلیسی این کشتی با هندیها بدرفتاریهایی کردند.پیدا بود که
این انگلیسیها بسیار از خود راضیاند.رنگ چهره من تیره است،پس با من همان
رفتاری را داشتند که با هندیان.منش و رفتار ناخدای کشتی بسیار ناخوشایند
بود.هنگامی که داشتیم غذا میخوردیم،او[کاپیتان]پی در پی به عمله و
پادوهای کشتی پرخاش و امر و نهی میکرد،از بدی غذا شکایت میکرد و آن
بیچارهها را با لگد میزد و نقش بر زمین میکرد.این ناخدا با بدمنشی و
رفتار بیملاحظهاش مسافران کشتی را آزرده و دلرنجه ساخت.دیدن رفتار
این ناخدای انگلیسی روحم را آزرده و افسرده کرد.دلم میخواست که هرچه
زودتر به بوشهر برسم.تجربهای چنین ناخوشایند مقارن رسیدن به بوشهر این
احساس و هراس را در دلم رسوخ داد که روزهای سختی در پیش دارم.»(ص 45-44).
وی
هنگام عبور از بوشهر به بین النهرین نیز بار دیگر شاهد چنین رفتارهای خشن و
غیر انسانی«متمدنان»اروپایی با هندیها بود.جالب آنکه انگلیسیها برای
این رفتار خود«فلسفه»نیز بافته بودند.یک کاپیتان انگلیسی در پاسخ به سؤال
یوشیدا که چرا او با هندیها رفتار خشنی داده است که بسیار قابل تأمل و
از لحاظ روانشناسی استعمار قابل اعتنا است:
«عملهء
کشتی داشتند بار خالی میکردند و بار میگرفتند؛اما بیشتر از آنکه بارها
را جابهجا کنند،چرت میزدند.کارگران عرب تنآسا و تنبل بودند و هیچ
فرصتی را،هرچند کوتاه،برای آسودن و چرت زدن از دست نمیدادند. ناخدای این
کشتی یک کاپیتان انگلیسی،و مردی بدخلق و کم حوصله بود.کاپیتان،عملهء
هندی کشتی را به ضرب شلاق به کار وامیداشت،اما در برابر کارگران عرب
پروای چنین کاری را نداشت و با آنها با زبان خوش حرف میزد. دربارهء
رفتار دوگانهاش پرسیدم،و کاپیتان چنین پاسخ داد: «عربها طبع خشن دارند،و
جسور و قویاند.اگر خشمشان را برانگیزم،کینهام را در دل نگاه میدارند و
همینکه دستشان برسد تلافی میکنند،و در این راه از سر جانشان هم آسان
میگذرند.هندیها ملایم و آرام و مطیع و بردبارند،اما اگر عربها را شلاق
بزنم،به خونم تشنه خواهند و شد و باید مرگ را پیش چشم ببینم.شنیدن این
پاسخ ناخدای انگلیسی دلم را به درد آورد،چون دیدم که رفتار او با هندیها
و با عربها،همان حکایت یک بام و دوهوا است.تاب دیدن بدرفتاری او را دیگر
نداشتم.»(ص 66)
انگلیسیهای مغرور در بوشهر
در
شهر بوشهر نیز فرستاده ژاپن به ایران خیلی زود متوجه حضور متکبرانه و
جابرانهء انگلیسیها شد.او ضمن ارائه فشردهای از تاریخچهء حضور کمپانی
هند شرقی انگلستان و فرستادههای حکومت هند انگلستان به بوشهر (ص
54-53)،دربارهء آزادی بیحد و حصر انگلیسیها در انجام هر کاری در بوشهر و
جنوب ایران مینویسد:
«در
زمینه سیاسی،مردم ایران از انگلیس سخت هراسانند.دولت انگلستان امور ایران
را به اشارهء انگشت کوچکش و به دلخواه،میگرداند.»(ص 51).
اینچنین
قدرت سلطهجویانهای طبعا غرور در پی دارد،نکتهای که یوشیدا نیز متوجه
آن شده بود:«در اوضاع و احوالی که بود،انگلیسیها در بوشهر رفتاری
خودسرانه داشتند و هر کار که دلشان میخواست میکردند.آنها میخواستند
زندگی را راحت بگذرانند،و اگر به کوچکترین ناملایمتی بر میخورند زود از
آنها یک مساله
بین
المللی میساختند.[...]خوب نمیدانم که چرا انگلیسیها تا این اندازه
خودشان را میگرفتند و قدرتنمایی میکردند.اما من فکر میکنم که این وضع
از جهتی ریشه تاریخی دارد.»(ص 53-52)
بوشهر،بندری با بخار آب
سرانجام
ماساهارو یوشیدا پس از طی مسیر طولانی در هوای گرم و تابستانی خلیج
فارس،روز دوشنبه 28 جمادی الثانی 1297 هـ ق/6مه 71880وارد بندر بوشهر
شد.اهمیت سوق الجیشی این بندر از نظر او چنین توصیف شده است:
«...بامداد
دیگر به بندر بوشهر رسیدیم.این بندر ممترین نقطهء خلیج فارس است.پیش از
رسیدن به بوشهر، بارها وضع و نمای آن را در خیال آورده بودم و تصویری ذهنی
از آن داشتم.بوشهر در جای خود بندر عباس دیگری بود،چنانکه بندر عباس هم
بندری بسیار معتبر و تاریخی بوده است.»(ص 44)این ژاپنی زیرک و
آزادیخواه از شهر بوشهر توصیفی واقعی،اما نه چندان خوشایند یک خوانندهء
امروز ایرانی،ارائه نموده است که البته درست ولی غمناک است:
«خانههای
اینجا از آخر قرمز و به صورت چهارگوش است،که پنجرههایی در دیوار آن
کار گذاشتهاند.بام خانهها مسطح است و در شبهای گرم مردم روی بام میروند
تا خنک شوند،و همانجا در هوای آزاد میخوابند.ساکنان این شهر شبیه مردم
عرب بودند.جمعیت اینجا حدود 000/10 نفر بود.هنگام روز،بوشهر داغ و سوزان
است و مردم کمتر از خانه بیرون میروند.»(ص 46)او دربارهء فقر اطلاعات
جغرافینویسانی که بوشهر را«بندر خوبی» توصیف کردهاند با اعتراض
مینویسد:
«در
همهء کتابهای جغرافیا نوشتهاند که بوشهر بندر خوبی است.با دیدن بوشهر
فکر کردم که یا مؤلفان این کتابها واقع امر را نمیدانستند و یا در
ماههای ژوییه و اوت (تیر و مرداد)گذارشان به این بندر نیفتاده است.»(ص
46)
دو روز راه برای یک جرعه آب آشامیدنی
آب
بوشهر در آن دوران موضوعی بود که توجه هر تازه واردی را به سوی خود جلب
میکرد.8بزرگترین و مهمترین بندر ورودی ایران در خلیج فارس نه تنها
دارای سیستم لولهکشی و آبرسانی نبود،بلکه آب در این شهر حکم کیمیا را
داشت و روزانه با الاغ از چندین کیلومتری برای آن آب میآوردند.شهر حتی
فاقد یک آبانبار،برای ذخیره آب باران بود،یوشیدا در اینباره مطالب
جالبی مینویسد:
«آب
آشامیدنی را از کوهستانی که تا اینجا دو روز راه است،میآورند،زیرا که
زمین بوشهر شورهزار است و آب آن قابل شرب نیست.در اینجا اگر چاه بسیار
گود هم بکنند،به آبی گوارا نمیرسند.
مردم
اینجا از پوست پرداخت شدهء گوسفند مشک میسازند و آن را برای بردن آب به
کار میبرند.این مشکها را بار الاغ میکنند و دوره میگردند و آب
میفروشند.کسب و کار شماری از اهالی بوشهر همین سقایی است.18 لیتر آب را
دو قران میفروختند.»(ص 47-46)
چنین فلاکتی و مشقتی برای نوشیدن یک جرعه آب برای یوشیدای تازه وارد حتما عجیب و حتی تا اندازهء زیادی غیر قابل باور بوده است.
سرگردانی در بوشهر
هیات ژاپنی وارد شده به بوشهر،در ابتدای ورود به این بندر،پس از استقبال رسمی از طرف حکمران بوشهر
آرامگاه شیخ حسین چاه کوتاهی
و بنادر،در منزل یک ارمنی مقیم بوشهر اسکان داده شدند. یوشیدا در توصیف این منزل نوشته است:
«حاکم
بوشهر برایمان اسب آماده کرده بود که سوار شدیم و به اقامتگاهمان که خانهء
یک بازرگان ارمنی بود رفتیم.اتاقهای خانه با قالیهای کهنه که روی حصیر
گسترده بود،فرش شده بود.صندلیهای قدیمی خوشنما اما سادهای هم در اتاق
چیده بودند.مترجمی در اختیارمان گذاشته بودند که هنگام نهار به ما غذای
ایرانی داد.این غذا با بوی تندش با غذای(ملایم و کم روغن و ادویهء)ژاپنی
خیلی فرق داشت.[...]شبها انبوه پشهها که در کمین نشسته بودند با
نیشهای پیاپی از ما پذیرایی میکردند.در نیمروز هم خیل مگس هجوم
میآورد.»(ص 45)
به دلیل نارضایتی ژاپنیها از وضع منزل،آنها مجبور شدند در طول مدت اقامتشان در ایه شهر سه بار جای خود را عوض کنند:
«در
مدت اقامتمان در بوشهر سه بار جا عوض کردیم، زیرا که از نداشتن میز و
صندلی و تختخواب ناراحت بودیم. سرانجام آقای هوتس Hotz ،بازرگان هلندی در
بوشهر، بالاخانهء تجارتخانهاش را در اختیارمان گذاشت.اگر جای مناسبی
برای ماندن پیدا نمیکردیم.چه بسیا که بیمار میشدیم و ازنیش کژدم هم در
امان نبودیم.»(ص 46)
خواننده
امروزی از ضعف و سستی دولت ایران در حیرت میماند که حتی قادر نبود یک
مکان مناسب برای اقامت دیپلماتهایی که وارد خاکش میشدند تدارک ببیند.
این وضع تنها منحصر به بوشهر نبود.در مدخل ورودی شمال ایران نیز وضع بهتر
از جنوب نبود و مسافران و ماموران خارجی که وارد یا خارج میشدند
شرگردان میماندند.
چایفروشان ژاپنی در بوشهر
مهمترین
انگیزه هیات ژاپنی از سفر به ایران شناسایی بازار مصرف ایران و برقراری
روابط بازرگانی و فروش کالاهای ساخت ژاپن به ایرانیان بود.اوکازاکی در این
باره اعتقاد دارد:«یوکویاما[یکی از بازرگانان همراه یوشیدا] مسلما برای
این به عضویت این هیات انتخاب شد که بررسی کند که آیا ایران بازار
امیدبخشی برای چای ژاپن هست یا نه/آنها نمونهء چای بسیار همراه
بردند،بازار نمونهای باز کردند و این چاپ را در آنجا فروختند.در برآورد
رقم واردات ایران نوشته است که در سال 1880 به ارزش 000/11 روپیه چای
ژاپن از طریق بوشهر وارد شد. (کل ارزش واردات چای 000/160 روپیه بود،اما
بعد از آن تا مدتی واردات چای از ژاپن نبود.معلوم میشود که این همان
چای است که یوکویاما بعنوان نمونه همراه برد.
این
تاجرها جز چای کالای گوناگون دیگری نیز با خود داشتند.آنها در بوشهر و
تهران بازار نمونه باز کردند، اما با اینکه بازار و کالای آنها برای
اروپاییان مطلوب بود، ایرانیها استقبالی از آن نکردند.فوروکاوا هم[در
سفرنامهاش]مینویسد:«ایرانیها مانند کسانی هستند که دوغ و دوشاب را از
هم فرق نمیگذارند.پیداست که این بازرگانان ایران را بازار مناسبی برای
ژاپن نیافتند.»9
و در جای دیگر مینویسد:
«یوکویاما،که
نایب رئیس[هیات]ژاپن بود،مقدار معتنابهی چای با خود به ایران برد.چای
دومین رقم عمدهء صادرات ژاپن بود و توسعهء صدور[آن]اهمیت اساسی
داشت.محتمل است که هدف اصلی این هیات بررسی زمینهء صدور چای ژاپن بوده
باشد.»10
بازرگانی و بازرگانان بوشهری
طبیعی
است اولین موضوعی که پس از استقرار هیات ژاپنی در بوشهر نظر آنها را جلب
کرد وضع تجارت و موقعیت تجار و بازرگانان بوشهری بود.یوشیدا دربارهء تجار
این شهر مینویسد:«فرصتی داده شد که حاکم بوشهر را ببینیم و دربارهء
سفرمان به تهران با او صحبت کنیم.حاکم ما را به بازرگانان مقیم بوشهر
معرفی کرد،و بدین جهت توانستیم آگاهیهایی از وضع تجارت پیدا کنیم».(ص
45)
ساسونها در بوشهر
در
دوران ناصر الدین شاه این تجار مسلمان بوشهری نبودند که نبض اقتصاد بندر
را در دست داشتند،بلکه غالب تجار بزرگ و معتبر بوشهر،یا ارمنی و یهودی
بودند یا خارجی.از معتبرترین تجار یهودی مقیم بوشهر،که بعدها کارشان بالا
گرفت و در هندوستان و انگلستان نیز فعالیت کردند خاندان ساسونها
بودند.یوشیدا در سفرنامهء خود دربارهء تاریخچه این خاندان اطلاعات جالب و
بکری آورده که در دیگر منابعی که تاکنون به زبان فارسی منتشر شده است
مشابه آن وجود ندارد.دربارهء مهاجرت اویلن ساسون از بغداد به بوشهر
مینویسد:
«هنگامی
که ما به ایران رفتیم ساسون پسر تجارت تریاک را میگرداند.پدر او[دیوید
ساسون](که تجارتخانهء ساسون را بنیاد کرد)در جوانی در بغداد زندگی میکرد.
حاکم ترک بغداد سیاست آزار یهودیان را پیشه داشت و به آنها سخت
میگرفت.حدود 50 سال پیش حاکم عثمانی دستور اخراج یهودیان را از بغداد
داد.اگر یهودیان به پای خود از بغداد نمیرفتند،مجازات مرگ در انتظارشان
بود و زن و فرزندشان را هم اسیر میکردند و به بردگی میفروختند. ساسون
جوان پول چندانی نداشت.داراییش فقط 700 قران بودو.این پول را برداشت و به
طرف مرز ایران گریخت،.اما نگهبانان ترک او را گرفته و برای آزاد گذاردنش
باج و رشوه خواستند و گفتند:«اگر رشوه ندهی نمیگذاریم از مرز بگذری»او
ناگزیر به خواستهء آنها تن داد و با چشم گریان، چنانکه گویی دارند جانش را
میگیرند،نیمی از پولی را که داشت به نگهبانهای ترک داد.او سرانجام و به
هر
سختی که بود خود را به خاک ایران رساند.»(ص 50-49)
ساسونها و تجارت تریاک در بوشهر
مهمترین
صادرات ایران از بندر بوشهر در نیمهء دوم دوران حکمرانی ناصر الدین شاه
بر ایران،تریاک بود.به دلیل سودآوری زیاد،کشت خشخاش در سطح وسیع در ایران
رواج یافت.تجار ارمنی،یهودی،مسلمان و انگلیسی از خریداران پروپاقرص این
محصول و از صادرکنندگان آن به هندوستان و آسیای دور بودند.یوشیدا دربارهء
وضع تجارت تریاک و نقش خاندان ساسون در این تجارت پرسود12 اطلاعات جالبی
ارائه داده است:
«فرآوردههای
ایران،قالی(قالی شیراز بهترین است) و بافتههای پشمی(که مال کرمان بهترین
آن است)، پوست بره،شراب،خرما،گیاهی که در رنگرزی به کار میرود به نام
روناس،پنبه،ساختههای قلمزنی و پارچهء قلمکار(که کار اصفهان بهترینش
است)میباشد.اما چیزی که بازرگانان اروپایی زیاد برایش پول میدهند افیون
است. در منطقه وسیعی از لار و فارس این ماده را به عمل میآورند.
تجارتخانهء معروف هندی الاصل[!]ساسون هم از معاملات تریاک ثروت هنگفت به
هم رسانده است.»(ص 49)
دربارهء روی آوری دیوید ساسون به تجارت تریاک در بوشهر،یوشیدا آگاهیهای بکر و ناگفتهای ارائه داده که بسیار با ارزش است.
پس
از فرار دیوید ساسون از بغداد و ورودش به بوشهر «...بین ایران و انگلیس
تیره شده بود.انگلیسیها بوشهر را از دریا بمباران کردند.به ناحیهء
لار13هجوم آوردند و از آنجا به منطقه فارس تاختند.14ساسون دنبال جایی
میگشت که در آنجا مسکن گیرد،و هنوز خوب نمیدانست که چه کار میخواهد
بکند.این جوان یهودی، همانطور که در خمیرهء همه یهودیان است،مایه و نبوغ
زیادی برای پول درآوردن داشت.او به تجارت تریاک رو آورد.جنگ ایران و
انگلیس(بر سر افغانستان)کار را بر تریاککاران سخت کرده بود(با دنباله
پیدا کردن جنگ، کشت تریاک دشوار و صدور آن هم شاید متوقف میشد). ساسون
محصول برآورد شدهء تریاک کشاورزان را که
در دوران ناصر الدین شاه این تجار مسلمان بوشهری نبودند که نبض اقتصادر بندر را در دست داشتند، بلکه غالب تجار بزرگ و معتبر بوشهر،یا ارمنی و یهودی بودند یا خارجی.
-
مهمترین انگیزه هیات ژاپنی از سفر به ایران شناساییی بازار مصرف ایران و برقراری روابط بازرگانی و فروش کالاهای ساخت ژاپن به ایرانیان بود.
میبایست
در سال آینده به دست آید پیش خرید(سلف خری)کرد.او پول زیادی هم از
توانگران ایرانی وام گرفت و آن را در کار پیش خرید تریاک و قرض دادن به
تریاککاران گذاشت.همانطور که او پیشبینی کرده بود،ایران و انگلیس به
جنگ پایان دادند و در نتیجه،تجارت تریاک رونقی بیشتر از پیش هم پیدا کرد و
قیمت تریاک به سرعت افزایش یافت.
بازرگانان
انگلیسی برای خرید تریاک آمدند،اما تریاککاران محصولشان را به ساسون پیش
فروش کرده بودند.ساسون در معاملات قماری خودبرد کلانی کرده بود.»(ص 50)
کار ساسون بالا گرفت.یوشیدا ماجرا را چنین ادامه میدهد:
«اندک
زمانی بعد،سایون مرکز کارش را به بمبئی انتقال داد و تجارت تریاک را از
مقر تازه دنبال کرد.در سال 1840 که انگلیس به جنگ با چین پرداخت15و در
هنگام شورش سپاهیان هندی در سال 1857،ساسون همان کاری را که در ایران
کرده بود(سلف خری محصول تریاککاران)در هند کرد و پول هنگفتی به دست آورد
و از توانگران درجهء یک غرب هند شد.او کشتیهای تجاری متعددی خرید و حمل
و نقل دریایی به راه انداخت و به قولی بزرگترین سرمایهدار در خاور هند
بود.ساسون انحصار تجارت نواحی وسیعی از ایران و عربستان را در اختیار
گرفت.ساسون دوم(پسر)اکنون از قدرت و نفوذ و اعتباری بیش از پدرش در این
نواحی برخوردار است،و مردم او را سلطان تجارت میشناسند.»(صص 51-50).
یوشیدا در مقایسهء تجارت ساسون با تجار ایرانی مینویسد:
«ساسون
به اقلام عمدهء تجارت چنگ انداخته بود و فقط چند بازرگان ارمنی و عرب
مانده بودند که اقلام مصرفی عادی را معامله میکردند.»(ص 51)
اطلاعاتی
که یوشیدا در سفرنامهء خود دربارهء خاندان ساسونها در بغداد،بوشهر و
بمبئی داده است با دادههای مندرج در دایرة المعارف یهود،دارای اختلافات و
حتی تناقضهای چندی است:
1.یوشیدا
فردی را که از بغداد به بوشهر فرار کرده تلویحا دیوید ساسون دانسته
است،حال آنکه براساس مندرجات دایرة المعارف یهود،این شیخ ساسون بن
صلاح(1830- 1750 م)بود که پس از تصدی 40 سالهء ریاست جامعه یهودیان بغداد
به بوشهر گریخت.البته دیوید ساسون(1864-1792 م)و پسرش عبد
الله(آلبرت)ساسون(1896-1818 م)نیز همراه او به بوشهر گریختند.16
2.یوشیدا
تاریخ تقریبی فرار ساسون را سالهای شروع جنگ ایران و انگلستان بر سر
مسأله هرات میداند.(1838 م) اما تاریخ دقیق مهاجرت و فرار ساسونها به
بوشهر سال 1244 هـ.ق/1828 م.بوده است.17
3.دیوید
ساسون در سال 1248 هـ.ق/1832 م.پس از چهار سال اقامت در بوشهر درحالیکه
پدرش شیخ ساسون بن صلاح در سال 1246/1830 در بوشهر فوت کرده بود به
هندوستان مهاجرت کرد و بنابراین در سال 1838 در بوشهر نبوده است.او در این
ایام 46 سال داشته و«جوان»نبوده است.18
4.ساسونی
که با یوشیدا معاصر بوده عبد الله(آلبرت) ساسون بوده است نه دیوید
ساسون.زیرا دیوید ساسون در سال 1864(یعنی درست 16 سال قبل از سفر یوشیدا
به بوشهر)درگذشته بوده است.19
تجارت اسب در بوشهر
علاوه
بر تریاک،یکی از اقلام صادراتی مهم دیگر از بندر بوشهر به هندوستان و برخی
از کرانههای جنوبی فلیج فارس،اسب بود،که هم کاربرد نظامی داشت و هم
اقتصادی.فرستاده امپراتوری ژاپن به دربار شاه ایران دربارهء صدور اسب از
بوشهر مینویسد:
«شنیده
بودم که اسب عربی ممتاز است،اما گمان نمیکردم که صدور آن ممنوع
باشد.مقامهای حاکم ترک [در بصره]نگران فراهم کردن اسب مورد نیاز برای
سواره نظام خود بودند و میترسیدند که صدور اسب عربی نیروی سواره نظام
آنها را با کمبود اسب روبرو کند.پس،صدور آن را موقوف به اجازهء مخصوص
کرده بودند.اما سپاه انگلیس در هند به اسب نیاز داشت تا سواره نظام خود
را مجهز کند. پس،بازرگانان صادر کنندهء قرار پنهانی و جدا جدا با رؤسای
قبایل عرب برای خرید اسب گذاشته بودند.این اسبها را از شط العرب،نزدیک
محمره که رودخانه باریک و فاصله دو کناره کوتاه است،به شنا
میگذراندند.[...]بازرگانان رشوهای به ماموران(گمرک)ایران میدهند و
اسبها را از این راه بهطور قاچاق(به هند و جاهای دیگر)صادر میکنند.
صدور این اسبها از طریق بوشهر انجام میگیرد،گویا سالانه بیش از 1000
اسب از این راه صادر میشود.»(ص 58)
دولت،باری بر دوش مردم و تجار
یوشیدا
در بازدید از بازار بوشهر و تماس شخصی با تجار مقیم بوشهر،متوجه یک موضوع
مهم اجتماعی سیاسی شد و آن بیاعتمادی مطلق بازرگانان ساکن بوشهر به
دولت ایران،و بالطبع ماموران محلی آن در بوشهر بود. یوشیدا صراحتا در این
باره مینویسد:
«کنسول
ترک(عثمانی)در بوشهر به من[که عازم عراق بودم]گفت که معرفینامهء
مساعدی به عنوان حکام بصره و بغداد برایمان مینویسد؛اما من فکر کردم و
گفتم که نیازی به توصیهنامه نداریم،چرا که در این چند روز اقامتم در
ایران[بوشهر]دیده بودم که مقامها و ماموران ایرانی تا چه اندازه رسمی و
اداری رفتار میکنند و فکر کردم که شناخته بودن نزد مقامها و تماس با
ماموران،
آزادی
ما را سلب میکند.نمونهاش اینکه در ایران که میخواستیم اطلاعاتی
دربارهء وضع تجارت و صنعت به دست بیاوریم،همراه با ماموران نزد بازرگانان
یا اهل پیشه میرفتیم،اما مصاحبانم در این دیدارها راحت و آزاد حرف
نمیزدند و نمیتوانستم گفتوگوی دلپذیر و رضایتبخشی با آنها داشته
باشم.فکر کردم که وضع ماموران ترک هم چنین است و همراه بود آنها مانع
تماس آزاد خواهد بود.» و سپس ادامه میدهد:
«وجود
امتیاز طبقاتی میان مقامهای حکومتی و بازرگانان نمایان بود.ماموران دولت
شانی بالاتر از تجار و اهل کسب داشتند.ماموران حکومت اگر کار شرمآوری هم
با تجار و کسبه میکردند،باز آزمندانه از آنها توقع داشتند و میخواستند
سرکیسهشان کنند.»(ص 56)او از این هم فراتر رفته و درباره دخالت بیمورد
دولت ایران در زندگی خصوصی و عمومی مردم،روی نکته مهم و قابل تأملی انگشت
تأکید گذاشته است:
«بهطور
کلی بازرگانان توانگری در ایران هستند،اما نمیدانند که چگونه پول روی هم
بگذارند و شرکت تجاری درست کنند.گذشته از این،اگر کسی بخواهد چنین شرکتی
در کار خود سهیم سازد.بدون رضایت این مقامها هیچ کاری نمیشود کرد.در
نتیجه،این ماموران در کمپانی شریک میشوند بیآنکه سهمی بخرند یا
سرمایهای بگذارند.آنها فقط در بهره و درآمد تجارتخانه شریکند.حق این
است که ماموران دولت نباید سربار مردم و تجارت آزاد باشند.کار و وظیفهء
مقامهای حکومت این نیست که در پی منافع خود بروند،بلکه باید کارها را به
اقتضای حسن اداره و صلاح حکومت انجام بدهند.»(ص 51)
افکار عمومی مردم بوشهر
تلقی
مردم بوشهر،و به اصطلاح امروز افکار عمومی بوشهریها نسبت به فرستادهء
امپراتور میجی به ایران و هیات همراه او چه بود؟یوشیدا به این سؤال چنین
پاسخ داده است:
«مردم
محل با دیدن رفتار و خورد و خوراکمان،ما را «فرنگستانی»،یعنی اروپایی
میخواندند.اما ایرانیها باز در سیمای گندمگون ما خیره میشدند و میدیدند
که ما روی قالی مینشینیم و برنج را تقریبا مثل آنها میخوریم، و فکر
میکردند که ما باید مردمی از تیرهء هند و یا عرب باشیم.در آغاز ورودمان
به بوشهر،در خانهای که به شیوهء ایرانی ساخته و آراسته شده بود
ماندیم،آرام و ساکت بودیم و برنج میخوردیم.از همینجا ایرانیها به ما
احساس نزدیکی و دوستی پیدا کردند.
وقتی
که با ایرانیها هم سفره میشدیم،آنها خوراک را با انگشت دست راست به
دهان میبردند و میخوردند. [...]اما پس از آنکه ما در اتاقهای بالای
تجارتخانهء مرد هلندی مقیم شدیم،ایرانیها کمکم نظرشان برگشت و احساس
ناخوشایندی به ما پیدا کردند.»(ص 47)
هندوانهء آبدار بوشهر
ظاهرا
تنها چیزی که سخت نظر و توجه یوشیدا و همراهانش را به خود جلب کرد و این
ژاپنیها زردپوست را به تعریف و تمجید سرخی و شیرینی آن واداشت هندوانه و
خربزههای کاشت اطراف بوشهر بود.یوشیدا در تعریف از این دو میوهء ایرانی
سنگ تمام گذاشته است:
«با
اینکه بوشهر آب خوب و گوارایی ندارد،باز پروردگار رحمتش را شامل حال
اهالی این سامان کرده و قدرت و برکت خداوند انواع میوه مانند خربزه و
هندوانه را در حق این مردم ارزانی داشته است.در
بستانهای پیرامون بوشهر، خربزه و هندوانه بسیار بزرگ بار میآید که از
گونهء داربستی است.هندوانهای را که دو پاره کردم،رسیده و آبدار بود و
این میوهء شیرین و پرآب،در آنروز داغ،تشنگیم را فرونشاند و خیلی مزه
کرد.خربزه و هندوانه ایران خیلی خوش طعم و گواراست و به راستی که میوهء
بهشتی است.»(ص 47)
برای
پژوهندگانی که دربارهء تاریخ کشاورزی بوشهر در عصر قاجار و نوع میوههایی
که در این منطقه کشت میشده است تحقیق و پژوهش میکنند،فراز نقل شده در
بالا از ارزش زیادی برخوردار است.
هراس ماموران ایرانی از انگلیس
یوشیدا
دربارهء بیاعتنایی ماموران دولتی به منافع و مصالح ملی،با موشکافی،به
مسائلی اشاره کرده که هرچند تلخ است اما متاسفانه در دوران قاجار واقعیت
داشته است. دربارهء خصلت عمومی ماموران ایرانی مقیم بوشهر مینویسد:
«ماموران
دولت ایران هم کمترین علاقه و توجهی به مصالح ملی و اعتبار مملکت
ندارند.آنها تنآسایی پیشه کردهاند و فقط مراقبند که به منافعشان لطمهای
نخورد و حق و حسابشان مرتب برسد.»(ص 52)
همین
فساد و از هم گیسختگی اداری بود که به شکل یکی از موانع اساسی توسعه
اقتصادی در ایران درآمد.هر چند این فساد،خود معلول از هم پاشیدگی سیاسی
کشورو خصوصا بیتوجهی شاه و دولت به امور مردم بود.
او درباره ترس و هراس ماموران دولتی از انگلیسیها به نکتهء جالبی اشاره میکند:
«هنگام
دیدار ما از بوشهر،میرزا علی اکبر خان،کارگزار خارجه این بندر بود.سابقهء
کار او چنین است که چون ناصر الدین شاه به فکر ایجاد نیروی دریایی افتاد و
میخواست که این نیرو قدرت و اعتباری پیدا کند،این میرزا علی اکبر را به
جزیرهء مالت در دریای مدیترانه فرستاد تا نزد ناوگان انگلیسی مستقر آنجا
آموزش ببیند.میرزا علی اکبر خان چند سالی از ناویان انگلیسی تعلیم گرفت و
زبان انگلیسی را هم خوب آموخت،چنانکه به روانی و مانند مردم انگلیس حرف
میزد.
اما پیدا بود که این میرزا علی اکبر خان از انگلیسیها سخت میترسید،چنانکه کسی از ببر بترسد.(ص 52)
سربازان و پادگان نظامی بوشهر
گفتیم
که به همراه هیات ژاپنی فرد دیگری نیز بود به نام نوبو یوشی فوروکاوا
Nobo Yoshi Furukawa از ستاد ارتش ژاپن20طبیعی است با وجود چنین عنصری در
ترکیب گروه ژاپنی،بعد از تجارت و بازرگانی،مهمترین موضوعی که جلب نظر
یوشیدا را کرد،ارتش،پادگان نظامی و وضعیت نیروهای نظامی و سربازان ایرانی
مستقر در بوشهر بود.دربارهء پادگان نظامی بوشهر مینویسد:«در بوشهر
پادگانی بودو که سربازان آنجا بیهوده روزگار میگذراندند و همیشه در حال
چرت زدن و خمیازه کشیدن بودند.تفنگهایشان از نوع قدیمی بود که در لولهء
آن باروت پر میکردند.اما به این تفنگهای کهنهشان خیلی مینازیدند و
میگفتند:
«تفنگهای ما از اسلحهء عربها بهتر است!»(ص 47)
توصیفی
که یوشیدا درباره وضع فلاکتبار سربازان مقیم بوشهر میدهد جدا دلآزار و
اندوهبار است و دل هر خوانندهء میهندوست را از ظلم و ستم دودمان قاجار و
بیاعتنایی که به ملک و ملت داشتند مالامال از خشم و کین میسازد.یوشیدا
داستان مضحک اما تأسفباری در این باره روایت کرده است:
«بار
نخست که نوبت پست عوض کردن سربازها [که جلو منزل یوشیدا و همراهانش
پاسداری میدادند] رسید،دو قراولی که میبایست بروند جلو ما ایستادند و با
ادب و احترام سلام نظامی دادند و منتظر ماندند.تعجب کردم که چرا اینها
همچنان سرپا ماندهاند و نمیروند و پ در پی سلام نظامی می ژدهند.سرانجام
به زبان آمدند و گفتند که«بخشش»(-انعام)میخواهند.پس من به هر یک از
آنها یک قران«بخشش»دادم.21با این قرار میبایست هر روز دو قران به
قراولها بدهم.این بود که به پادگان گفتم که دیگر قراول نمیخواهم و
نگهبانها را برداردن.اما فرمانده پادگان به تعارف برگزار کرد و با زبان
بازی خواهش مرا نپذیرفت،نه قراولها را برداشت و نه به سربازها دستور داد
که درخواست«بخشش»نکنند. پس از آن چون دیدیم که این سربازها عاطل میایستند و
برای همین کار روزی دو قران میگیرند،فکر کردیم که از آنها کار
بخواهیم.این بود که آنها را به خانه شاگردی وداشتیم.»(ص 48)
خوانندهء
ایرانی باید بداند که در ژاپن دورهء میجی رسم «بخشش»و«انعام»مرسوم نبوده
است و میزان شگفتی یوشیدای تاجر مسلک(که حاضر نبود برای هیچ چیزی که
سودی برای او ندارد پول خرج کند)قابل پیشبینی است.استاد شوکو اوکازاکی
در این باره به مطلب جالبی اشاره کرده است:«مسافران باختری در کتابها و
سفرنامههایشان از رسم تعارف و انعام انتقاد کردهاند.اما بسیاری از آنها
دربارهء این وضع از پیش میدانستند و در جامعهء خود آنها هم این سنخ رسم
به کیفیتی دیگر بود.اما یوشیدا و همراهانش که دنیایی جز ژاپن نمیشناختند و
دربارهء رسم دادن و گرفتن تعارف و انعام چیزی نمیدانستند، برخورد با این
وضع برایشان تکاندهنده بود.چنین رسم و رفتاری در ژاپن نبود.22
هوتس و یوشیدا
هوتس
یک بازرگان هلندی بود که سالهای زیادی در بوشهر اقامت داشت،او شرکتی بزرگ
و معظم در بوشهر با عنوان Hotz and Son افتتاح کرده بود که شاخهای نیز
در اصفهان داشت.اوکازاکی بر این باور است که«آن روزها بزرگترین شعبهء
شرکت خارجی در بوشهر،بازرگانی هاتس Hotz and Son بود23...».یکی از
فعالیتهای اصلی هوتس،تجارت تریاک در جنوب غربی ایران و صادرات آن به
هندوستان و چین بود.یوشیدا در این باره نوشته است:
«تجار
هلندی هم،مانند آقای هوتس،در بوشهر بودند،کار او هم تجارت تریاک بود.»(ص
49)گفتیم که هیات ژاپنی وارد بوشهر که شد،پس از دو بار جابهجا شدن
سرانجام در طبقهء دوم منزل هوتس استقرار یافت.یوشیدا در سفرنامهء خود از
کمکهای بیدریغ این بازرگان هلندی سپاسگزاری فراوانی کرده است.هوتس نه
تنها طبقه دوم منزلش را در اختیار ژاپنیها گذاشت؛بلکه کمکاهی بسیار
دیگری نیز به شخص یوشیدا و همراهانش کرد، پس از چند روز اقامت در
بوشهر،یوشیدا که دید هنوز از کشتی ژاپنی و برخی از اعضای هیات خبری
نیست،از فرصت استفاده کرد و با یک کشتی کمپانی هند شرقی انگلستان،به
اتفاق دو نفر دیگر راهی عراق شد تا از بصره، بغداد و آثار باستانی
ویرانههای تمدن بابل دیدن کند. هوتس که دوستانی در بصره و بغداد داشت،نه
تنها راهنماییهای ارزنده راجع به این سفر به او کرد بلکه
توصیهنامههایی نیز برای دوستانش در بصره(ص 60)و بغداد(ص 68)نوشت.همین
توصیهنامهها بود که رنج سفر به بین النهرین را تا اندازه زیادی بر
یوشیدا و همراهانش آسان کرد.
علاوه
بر این،این هوتس بود که به دیگر اعضای ژاپنی مقیم بوشهر،و دو نفر ژاپنی
دیگر به نامهای فوروکاوا و تسوچیدا که با کشتی ژاپنی،هشت روز پس از
مسافرت یوشیدا به بغداد در تاریخ 1297 هـ.ق/29 ژئوئن 1880 م.24 وارد
بوشهر شدند،کمکهای زیادی کرد.یوشیدا در این باره نوشته است:
«خوشبختانه
در این مدت که من نبودم آقای هوتس[...] به آنها میرسید و مهربانی و
دلسوزی بسیار نشان میداد. بازرگانان همه از توجه او دلخوش شده،ناخوشایندی
خوراک و مسکن و هوا را کموبیش فراموش کرده بودند.»(ص 83)
نارضایتی بازرگانان ژاپنی
یوشیدا
و یوکومایا در روز دوم اوت 1880 م.از سفر بغداد به بوشهر بازگشتند.اما در
بازگشت بازرگانان ژاپنی مانده در بوشهر را کلافه و سردرگم دیدند:
«از
سفر که به بوشهر باز آمدیم،آقای یوکومایا و من از گرما سخت کلافه شده
بودیم؛اما به اندازهء بازرگانان ژاپنی که در بوشهر مانده بودند،خسته و
دلتنگ و بیطاقت نشده بودیم.[...]ما که رفتیم،آنها دیگر نمیتوانستند خبر
بگیرند که ناو ژاپنی«هیه ی»کی از اقیانوس هند به خلیج فارس میآید،و
نمیدانستند که کالاهای نمونه و اثاثهشان که در این کشتی بود کی به
بوشهر میرسد.بدی هوا و گرمایی که تصورش را نکرده بودند،بر ناراحتی آنها
میافزود و از وضع خوراک و مسکن هم دلخوشی نداشتند.ناله و شکوهشان هر
روز بالا میگرفت.پیش از این هم رام چندرا،مترجم هندی ما،که از پترزبورگ
ترتیب آمدنش را داده بودند تا در بوشهر به ما بپیوندد و راهنمایمان باشد،
دیر کرده بود[...]بازرگانان هیات ما از این تاخیر نگران و بیحوصله شده
بودند.»(ص 83)
کار چنان بالا گرفت که برخی از بازرگانان ژاپنی حاضر نبودند عازم تهران شوند و به بهانههای مختلف قصد بازگشت به ژاپن را داشتند:
«...بازرگانان هیات سر ناسازگاری داشتند و به من میگفتند:
-سفر به تهران در این هوای گرم خیلی سخت است!
-ما زبان مردم این سرزمین را نمیفهمیم!
-آمادگی شایسته برای سفر به تهران نداریم!
-غذای اینجا به ما نمیسازد.
پیدا
بود که آنها در کار خود سرگردان مانده و در کار سفر به تهران دودل شده
اند. من ضمیرشان را خواندم و دلم به حالشان سوخت.فکر کردم که آنها همیشه
کارشان را با قلم و چرتکه گذراندهاند،اما حالا میباید عرصهء تازهای را
بیازمایند.»(ص 84)
یوشیدا که این«اعتصاب»را دید،مجبور شد با زبان دیگری با بازرگانان تنپرور و نازپرورده سخن بگوید و آنان را سر جایشان بنشاند:
«به آنها گفتم که:
ما
سفری دراز در پیش داریم؛ناگزیریم که بر اسب بنشینیم و چاپار برانیم،تفنگ و
شمشیرمان را برای دفاع همراه داشته باشیم،برای مقابله با هر پیشامدی
آماده باشیم،در روز مبادا برای حفظ خودمان بجنگیم،هر جا که به آب دسترسی
نباشد باید بیآبی و تشنگی بسازیم،اگر جای خوابیدن و آسودن پیدا نکردیم
باید بیآن سر کنیم، روزها باید بیاساییم و شبها در تاریکی راه
بپیماییم...
این چیزها را که گفتم،رنگ بازرگانان پرید و خود را باختند و زبان به شکایت باز کردند که:
ما هیچ نمیدانستیم که سفری چنین سخت در پیش داریم.گرما بیداد میکند.
من
قیافه جدی گرفتم و به روی آنها خیره شدم.همه حرفهای آنها را
نمینویسم.همین اندازه بگویم که چیزهای ناخوشایند زیاد گفتند و ناراحتم
کردند...»(صص 85-84).
کشتی کشور آفتاب تابان در ساحل بوشهر
گفتیم
که سه روز قبل از آنکه یوشیدا از سفر عراق بازگردد در 29 ژوئن 1880 ناو
جنگی هیه ی در سواحل بوشهر لنگر انداخت و باقیماندهء هیات ژاپنی را به
بوشهر رساند. یوشیدا پس از ورود مجدد به بوشهر به همراه فرمانده ناو
هیهی به دیدن حاکم بوشهر و همچنین کارگزار امور خارجه در ایران در
بوشهر،یعنی میرزا علی اکبر خان،رفتند و از سوی آنان مورد پذیرایی گرم و
صمیمانهای قرار گرفتند.(ص 84)
یوشیدا
نیز به افتخار مقامات سیاسی ایرانی و خارجی مقیم بوشهر در عرشهء کشتی
هیهی مهمانی شام فصلی داد که در آن علاوه بر اعضای هیات ژاپنی،حکمران
بوشهر و کارگزار امور خارجه نیز شرکت کردند.(ص 84) فوروکاوا در سفرنامهاش
نوشت که در این مهمانی شام از نمایندهء سیاسی بریتانیا در بوشهر و خلیج
فارس نیز دعوت شده بود که در آن شرکت نکرد و نیامد.25
حقیقت
این است که به مصداق سخن سعدی شیرازی که فرموده است:«دو پادشاه در یک
اقلیم نگنجد»انگلیسیها اصلا خوش نداشتند که رقیب اقتصادی در خلیج فارس و
جنوب ایران داشته باشند و نارضایتی خود را از حضور ژاپنیها با برخورد
بسیار سردشان با آنان در بوشهر نشان دادند.آنها نه تنها در مهمانی شام
عرشه کشتی هیه ی شرکت نکردند بلکه از روز اول ورود ژاپنیها به بوشهر هیچ
کمکی هم به آنها نکردند.اوکازاکی در این باره نوشته است:
«وزارت
خارجهء ژاپن از طریق وزیر مختار بریتانیا در توکیو از وزارت خارجهء
انگلیس درخواست مساعدت و همراهی(با هیات یوشیدا)کرده بود.اما سفارت انگلیس
در تهران در برابر آنها خونسردی نشان داد.رس(Ross) نمایندهء حکومت هند
مقیم بوشهر ورود یوشیدا و همراهان را به وزیر مختار انگلیس در تهران
تلگراف کرد،اما ترتیب اثری داده نشد.»26
از بوشهر به شیف
هیات
ژاپنی کمکم خود را آماده حرکت از بوشهر کرد. آنها یک آشپز بوشهری به
نام«علی بشیر»(علی باش؟) را استخدام کردند.هوتس طبق معمول در این مرحله نیز
از راهنمایی آنان خوددداری نورزید و حتی به یوشیدا توصیه کرد که برای
پاسخ مثبت دادن به انبوه بیمارانی که او را در مسیر راه،«؛دکتر صاحاب»تصور
کرده و به وی مراجعه خواهند کرد(بدون آنکه انکار پزشک بودن فایدهای در
اعتقاد آنان داشته باشد)،مقداری داروی«بیخطر»بردارد.
یوشیدا در این باره نوشته است:
«از
بوشهر که حرکت میکردیم،آقای هوتس بازرگاان هلندی،گفت که برای روز پیشامد
و برخورد با چنین وضعی بهتر است که جعبهء دارویی برداریم.من از آقای
هوتس پرسیدم که چه دارو[یی]همراه برداریم،و او پاسخ داد: دارویی با خود
ببرید که نه اثر و نه زیان داشته باشد.و افزود:در راه سفرتان،روستاییان از
شما دارو خواهند خواست و نمیتوانید درخواستشان را رد بکنید.از سویی
هم،شما پزشک نیستید و راه درمان ناخوشیها را نمیدانید.پس بهتر است که
دارویی بیاثر و بیضرر به آنها بدهید تا رفع محضورتان بشود و از دستشان
خلاص شوید.سفارش آقای هوتس را که شنیدیم،خندیدیم،اما اکنون میدیدیم که
او درست گفته بود»(ص 102)
در
زمان قاجار مسافرانی که قصد خروج از بوشهر را داشتند میتوانستند از دو
وسیلهء کندرو و«سریع السیر» استفاده کنند.وسیلهء کندرو همانا عبور با
کاروان و «سریع السیر»اسبهای تندرو بود که هرچند کیلومتر،آنها را عوض
میکردند.مسافران ژاپنی دو دسته شدند.یوشیدا و چند نفر به همراه مترجم
هندی با چاپار از بوشهر خارج شدند و ما بقی هیات به یکی از کاروانهایی
که قصد رفتن به شیراز داشت،پیوست.(صص 88-87).
در
اواسط دوران قاجار برای خارج شدن از بوشهر و حرکت به طورف شیراز،دو راه
وجود داشت:یکی راه بوشهر -چاهکوتاه-احمدی-برازجان و دیگری راه بوشهـ-
شیف-شبانکاره-برازجان.یوشیدا و همراهانش راه دوم را برگزیدند و سرانجام پس
از 56 روز اقامت در بندر بوشهر و سفر به عراق،در روز 25 ژوئیه 1880
م/1297 هـ.ق. بوشهر را به قصد شیف ترک کردند.27
فاصلهء بوشهر تا شیف شش فرسنگ است که مسافران ما آن را شب هنگام و با کشتیهای کوچک طی کردند.(ص 92)
مشکلات سفر از شیف به برازجان
ژاپنیها
از شیف تا اسبهای تندرو به طرف شبانکاره، واقع در منطقهء دشتستان،حرکت
کردند.یوشیدای انقلابی و آرمانخواه و گروه همراهش اسب سواران ماهری
نبودند و در راه شیف به برازجان مرتب از اسب سقوط کرده و به زمین
میافتادند.
یوشیدا شرح جالبی در این باره داده است:
«لباس
ما همه یک جور نبود.کسانی از ما لباس ایرانی پوشیده بودند و عدهای دیگر
لباس اروپایی.بعضی هم لباس طرز قدیم ژاپن در بر و شمشیر به کمر
داشتند.یکی از بازرگانان شمشیری را که بسته بود نشانم داد و گفت:
در
سالهای پیش از دورهء«میجی»و«نهضت تجدد» ژاپن،این شمشیر را میبستم و در
روزهای آغاز سال نو هم با لباس سامورایی و بستن این شمشیر ژاپنی،برای
دیدوبازدید دوستانم میرفتم.[...]قاطرها آرام میرفتند و ما روی آنها راحت
بودیم،اما نگهداشتن این چارپایان از رفتن برایمان دشوار بود.افسار قاطرها
را با هردو دست و محکم میکشیدیم،اما باز نمیایستادند.از آنجا که به
نشستن بر چارپا عادت نداشتیم،بارها از روی قاطر افتادیم. تا من میرفتم به
اولی که از قاطر به زمین افتاده بود کمک کنم،دومی میافتاد و هنوز او را
بلند نکرده بودم که سومی سرنگون میشد.اما کنار یکدیگر و تقریبا چسبیده
به هم حرکت میکردیم.»(صص 89-88).
اسیر در دام طوفان شن
رسیدن
به برازجان برای کاروان ژاپنیها ساده و آسان نبود.آنان در مسیر شیف به
برازجان دچار طوفان شن شدند.طوفانی که یوشیدا آن را چنین توصیف کرده است:
«به
بیابان که رسیدیم،از بیابان خشک و گسترده ناگهان طوفان شن به پیشبازمان
آمد.28گرد و غبار چهرهء خورشید بامدادی را تیره کرد.ستون شن،بیابان را
میپیمود یا که با گردباد میپیچید.تندباد،ابری از خاک و شن را به آسمان
میبرد،و چون امواج اقیانوس سهمگین و خروشان بود.نزدیک بود که ما تا کلاه
زیر شن بمانیم و زنده به گور شویم.رام چندرا[مترجم گروه]با فریاد گفت:
-صورتتان را بپوشانید!
من
با پارچهء سفیدی که به جای کلاه روی سر داشتم،بینی و دهانم را
پوشاندم.قاطرها سرشان را پایین انداخته بودند و قدم از قدم بر
نمیداشتند.ما قاطرها را با چوبدستمان میزدیم و به هر زحمت که بود پیش
میراندیم...»(ص 90).
کاروان با هر زحمتی و مشتقی بود،درحالیکه سواران با چوب دستی به قاطرهای خود میزدند،ظهر روز 26 ژوئیه 1880 به برازجان رسید.
اضطراب در برازجان
کاروان
در اوضاعی به برازجان رسید که توفان شن همه جا را تاریک کرده بود و
درختان نخل جلوی کاروانسرای برازجان از فشار تندباد کمر خم کرده بودند.در
اینجا بود که رئیس کاروان همراهانش را شمرد و دید که یکی از آنها،? بنام
فوجیتا29گم شده است و همراه آنان به برازجان نرسیده است.فوجیتا بازرگانی
بود که به قاطرسواری هیچ عادت نداشت و از شیف که حرکت کرده بودند چندین
بار در راه از قاطر افتاد و پی در پی عقب مانده بود.گم شدن فوجیتا اضطراب
و نگرانی فوق العادهای در یوشیدا و دیگر اعضای هیات ژاپنی ایجاد کرد.کمی
صبر کردند تا شاید فوجیتا بازگردد اما وقتی امید بازگشت او به نومیدی
مبدل شد همگی فکر کردند که فوجیتا در میان راه از قاطر به زمین افتاده و
زیر شن بیابان زنده به گور شده است. یوشیدا مینویسد:
«به
گمان او،او در دیار غربت جان باخته و روانهء بهشت شده بود.اما اگر به
احتمالی،در بیابان راه گم کرده و سرگردان مانده بود،میبایست به نجاتش
بشتابیم. کاروانسرادار به ما گفت که بهتر است صبر کنم تا توفان
بخوابد.هوا در میان روز گرمتر شد.ما خسته و بیرمق در کاروانسرا
افتادیم.هیچ کدام ما توان حرف زدن نداشت و همه از نفس افتاده بودند.هریک
از ما از تشنگی مینالید و میگفت:
-کمی آب به من بدهید!
مرد
ایرانی کاروانسرادار به ما آب داد نوشیدیم.او خیلی مهربان بود و پذیرایی و
رفتارش به ما راحت بخشید و آرامش داد.شب که شد،توفان شن بند آمد.ما هم
حال آمده و نیروی از دست رفته را بازیافته بودیم.»(صص 91-90)
نجات یک ژاپنی توسط دشتستانی
شب هنگام یوشیدا از اتاق خاکآلود و کثیف کاروانسرای برازجان بیرون آمد و با همراهانش دربارهء فوجیتای گم شده صحبت کردند:
«همه
برای سرنوشت او نگران بودند و در این باره با یکدیگر حرف میزدند و هرکسی
چیزی میگفت.یوشیدا تصمیم گرفت گروهی را به جستجوی او اعزام دارد.در حالی
که همه از زنده ماندن و بازگشت او نومید شده بودند ناگهان دو روستایی
دشتستانی را دیدند که از دور در حالی که زیر بازوهای فوجیتا را گرفته
بودند او را به طرف کاروانسرا میآوردند!».
یوشیدا مینویسد:
«فوجیتا رنگش پریده بود،اما زود او را شناختیم.همهء ما بی اختیار دست زدیم و با فریاد شادی او را استقبال کردیم.»(ص 91)
معلوم
شد همان دو دهقان زحمتکش و شریف دشتستانی فوجیتا را از مرگ حتمی نجات
داده و پس از دادن نان و ماست و هندوانه به او،وی را به طرف کاروانسرا
آوردهاند.کمی که حال فوجیتا خوب شد،ماجرای گم شدن و نجاتش را برای
دوستانش چنین تعریف کرد:
«در
هنگامهء توفان و تندباد،من از گروه شما عقب ماندم.بسیار کوشیدم تا خودم
را به شما برسانم،اما از آنجا که به قاطرسواری عادت ندارم،ناگهان از روی
قاطر افتادم سرم گیج میرفت و حال بدی داشتم.تاب بلند شدن و
دوباره
بر قاطر نشستن را نداشتم.هیچ کار نمیتوانستم بکنم.باد هم تند و سخت
میوزید.دو تا از همراهانمان برگشتند تا در آن توفان کمکم کنند.توفان
سختتر میشد و از راه ماندن و کمک رساندن به من خود آنها را هم در خطر
میانداخت.در آن تندباد،همدیگر را به نام و با فریاد صدا میزدیم تا به هم
قوت قلب بدهیم.اما از بخت بد، سرانجام به هم نرسیدیم و از یکدیگر دورتر
افتادیم.من فکر کردم که اجلم رسیده است و زیر شنهای این بیابان زنده به
گور خواهم شد و آمادهء مرگ شدم...در همان لحظههای نومیدی،دو مرد ایرانی
به من نزدیک شدند و مچنانکه به سویم میآمدند دستهایشان را تکان
میدادند.ندانستم که آنها از کجا آمدند.آنها با حرکت سر و دست گفتند:باید
زود راه بیفتید و بروید و از این توفان و گردباد بگریزید.دو رفیق ژاپنیم
اشارهء آنها را فهمیدند و تند برگشتند و مرا در آن حال گذاشتند.آن دو
ایرانی کمکم کردند تا دوباره بر قاطر نشستم و باهم به یک آبادی در کنار
بیابان،که در یک مایلی اینجا و کنار نخلستان است رفتیم.»(ص 91)
و درباره مهماننوازی و مهربانی دهقانان دشتستانی و کمک به او میگوید:
«از
حال رفته بوم.ایرانیها از من پرستاری و پذیرایی کردند و هندوانه و ماست و
نان برایم آوردند.خوراک بسیار گوارایی بود و با اشتها خوردم.صبر کردیم تا
توفان گذشت آن وقت ایرانیها باز یاری و مهربانی کردند و مرا به اینجا
رساندند.»(ص 91)
نان برازجان در معبدی در ژاپن
فوجیتا داستان نجات معجزه آسایش را با شوق و شادی به پایان رساند و از آن دو دهقان دشتستانی برای نجات جانش تشکر زیادی کرد.30
سالها
بعد یوشیدا در این باره در سفرنامهاش نوشت: «فوجیتا تکه نانی(که از
غذایش مانده و با خود آورده بود)به ما نشان داد.او آن تکه نان روستای
ایران را در سراسر سفرمان با خود نگهداشت به یادگار به ژاپن آورد و در
اینجا،آن نان را در کامیدانا[زیارتگاه یا محراب در مذهب شینتو آئین قدیم
ژاپن در خانه]در خانهاش گذاشت. جالب این است که فوجیتا این پیشامد را
هرگز از یاد نبرده و از آن خاطرهای خوش برایش مانده است.هر روز جلو
کامیدانا مینشیند و دو کف دست را بر هم میگذارد و دستها را روبهروی
صورت میگیرد و شکر خدا را به جا میآورد که او را نجات داد.»
برازجان،جایی که دماسنج دیگر کار نمیکند
فردای
آن روز،یعنی روز 27 ژوئیه 1880 م.ژاپنیها گشتی در برازجان زدند و سپس به
سوی روستای دالکی به راه افتادند.یوشیدا درباره برازجان،توفان شن و
گرمای فوق العادهء هوا مینویسد:
«پیش
از آنکه سربازان انگلیسی تا سال پیش اینجا را پایگاه خود کنند،برازجان
روستایی بود دورافتاده میان چند تپه کوچک.پس از کمی آسودن در برازجان،قوّت
و جانی گرفتیم و از اینجا به راه افتادیم.رام چندرا،مترجم
هندیمان،توصیه کرد که برای این راه تفنگچی استخدام کنیم.تفنگچیها،کسانی
هستند که در برابر پول کمی،با اسلحهء سبک همراه مسافر می شوند و از او
محافظت میکنند.شش تفنگچی درحالیکه تفنگهایشان را بر دوش انداخته بودند
با ما میآمدند.نمیدانستیم که اگر پیشامدی بشود،کاری از آنها ساخته است
یا نه.از برازجان راهمان از میان تنگه و کتلهای لرستان[!].میگذشت.
اینجا گذرگاه سربالا و سختی است و این راه را باید با دقت و احتیاط
میرفتیم.
امروز
به توفان شنی برخوردیم که باد شرقی نام دارد و باد موسمی و خطرناکی است.از
یک ایرانی اهل محل شنیدم که اگر این باد قویتر بود ما را از قاطر
میانداخت و زیر شنها زنده به گور میکرد.[...]گرفتار آمدن در توفان شن
ما را گیج و بیحال و رمق کرد چنانکه پنداری خون در رگ هامان خشکیده
است.به حرارتسنج نگاه کردم؛ آن هم از کار افتاده و جیوه در شیشهء
استوانهاش از درجهها بالا زده بود.»(ص 92)
دالکی
هنگام
عبور از برازجان به دالکی،کاروان ژاپنیها از منطقه گوگردی نزدیک دالکی،که
بوی بد آن مشام هر مسافری را(حتی تا امروز)میآزارد،عبور کردند.گرما،
سختی راه و تشنگی،همهء اعضای گروه را چنان کلافه کرده بود که عقل آنان را
از کار انداخته بود و حتی نمیتوانستند به اندازهء قاطر فکر کنند!یوشیدا
با طنز ظریفی در این باره مینویسد:
«سپیده
دم فردای آنروز به دالکی رسیدیم.این بار چیز غریب و تازه،جویباری بود که
در راه دیدیم.در اینجا آب تند میجوشید و میرفت و سنگهای عجیب که از
اثر گوگرد ترد و شکننده مینمود و در کنار و میان جوی فراوان بود[...]بوی
گوگرد که از این چشمه بر میخاست هوا را پر کرده و نفس کشیدن را دشوار
ساخته بود.چون این روزها صدای آب به گوشمان نخورده بود،دل خوش کردیم که
این زمزمهء رفتن آب در جوی یا رودی است،و امیدوار شدیم که به آبی
میرسیم.قاطرها سر به زیر انداخته بودند و میرفتند و از پایاب جوبیار
گذشتند.اینجا و آنجا باریکهء آبی روان بود.چارپایان که به این جویها
میرسیدند، تند رد میشدند و برای نوشیدن نمیایستادند.این حیوانها آب را
خوب میشناختند و له له زنان در جستجوی جایی بودند که آب از شکاف کوه به
میان تخته سنگها میریخت.حیوانها را به حال خود گذاشتیم تا ما را به
سرچشمه رساندند.آبی که از میان تخته سنگها میریخت،خوش و گوارا بود.از
آن نوشیدیم و تشنگی را فرونشاندیم و به هوش و هنر چارپایان آفرین
گفتیم.با افسوس و اندوه دیدیم که شناخت و شعور ما مسافران نیازموده و
ناآشنا از قاطرهای ایرانی کمتر است.»(صص 93-92).
«شیر»آمد
کاروان
یوشیدا شب هنگام به کتل رسید و در یکی از روستاهای اطراف راه استراحت
کرد.بامدادان اتفاق جالب و خندهداری افتاد که با نقل آن از زبان و قلم
یوشیدا ماساهارو،دفتر سفرش به بوشهر و دشتستان را میبندیم:
«...هنوز
خواب و بیدار بودیم که با صدای کسی که از بیرون خانه بلند فریاد
میکرد:شیر آمد!شیر آمد!از جا پریدم.دیدم رام چندرا که مترجم هندی ماست
پریشان و هراسان فریاد میکند:شیر آمد!شیر آمد!و با شتاب این سو و آن سو
دود و دست و پایش را گم کرده است.از او پرسیدم:چرا اینطور فریاد
میکنی؟ما که بند دلمان پاره شد!او پاسخ داد که از خواب بیدار شده و از
خانه بیرون رفته، یکی از مردم روستا را دیده که میآید و با صدای بلند
میگوید:شیر!شیر!
[...]رام
چندرا که در آن دم صبح هنوز خوابآلود و گیج بود،سخن مرد شیرفروش را به
معنی آمدن شیر بیشه گرفته و فریادزنان به هر سو دیده بود.همراهان ما هم به
شنیدن فریاد او اسلحهء خود را برداشته و بیرون خودشان مانند شیر و پنیر
در سینی رویین و مسین گذاشتهاند و میآورند.آنها نزدیک آمدند و سینیها
را با ادب و مهربانی به ما دادند.دانستیم که دچار بدفهمی شده و مهربانی و
مهماننوازی مردم روستا را طور دیگر تصور کرده بودیم...»(ص 101)
یوشیدا
ماساهارو پس از 45 روز مسافرت طاقتفرسا، سخت و خستهکننده در داخل
ایران،سرانجام به تهران رسید و پس از چند روز اقامت در پایتخت به حضور
ناصر الدین شاه قاجار بار یافت.31
یوشیدا
و گروه او پس از 110 روز اقامت در تهران،در روز 30 دسامبر 1880 م.تهران
را ترک کردند و به طرف شمال کشور،برای خروج از ایران به راه افتادند.در
هنگام خروج از ایران آشپزی که از بوشهر یوشیدا و گروهش را
همراهی میکرد،دست به رفتار جالب و عجیبی زد که تحسین یوشیدا را برانگیخت.او در این باره مینویسد:
«...از
ورودم به ایران که به بوشهر رسیدم مرد عرب زبانی همراهم بود به نام علی
بشیر،که انگلیسی هم حرف میزد.او مردی باصفا و صادق و ثابت قدم بود و نیز
خوشبنیه و چابک و کاری و زحتمکش.این علی در طول سفر و اقامتمان در ایران
برایمان غذا میپخت و کارهای روزانهمان را انجام میداد؛لباسهامان را
پاکیزه و آماده میساخت و چیزهای مورد نیازمان را فراهم میکرد و در واقع
خانه شاگردی ما را میکرد.هنگامی که از او خداحافظی میکردم،جزئی پولی به
رسم انعام به او داد. علی بشیر سرش را تکان داد و(آن را نپذیرفت)و گفت
که تمنا دارد که(به جای پول)تقدیرنامه به او بدهم.تعجب کردم که مردی در
وضع او چگونه ارزش تقدیرنامه را چنین شناخته و دریافته است.او
افزود:افتخار چیزی است و الا و ارزنده که همه عمر برایمان
میماند!نمیدانم که او این معنی را کجا آموخته و چگونه به این معرفت
رسیده بود. البته من درخواست او را با میل و رضا اجابت کردم(و
تقدیرنامهای به او دادم).او پیشآمد و پایم را بوسید.او بیرون(دروازه)ارگ
ما را بدرقه کرد و درحالیکه دست تکان میداد و به آواز بلند سفر بخیر
میگفت،ایستاده بود تا از نظر دور شدیم.»(ص 221)
هیات ژاپنی سرانجام در روز 13 ژانویه 1881 م.ایران را برای همیشه ترک کردند.»32
سالها
پس از بازگشت یوشیدا به ژاپن،او خاطرات سفرش به ایران را نوشت و در سال
1894 م.منتشر کرد. متن سفرنامهء یوشیدا به زبان ژاپنی قدیم تحریر شده
است.از این روی برای ژاپنیهای امروز خواندن و فهمیدن آن بسیار دشوار
است.به همین خاطر یک محقق ژاپنی بنام کانه کوتامی یو Kaneko Tamiyo تحریر
تازه و امروزی از این کتاب تهیه و در ژانویه 1991 در توکیو منتشر کرد.
ترجمه
فارسی این کتاب نیز به همت دکتر هاشم رجبزاده، استاد دانشگاه اوسکای ژاپن
و با همکاری ی.نیئییا، و از روی متن اصلی و قدیمی،در سال 1373 توسط
انتشارات آستان قدس رضوی چاپ و منتشر شده است.
از
ژاپنیهایی که در عصر قاجار به ایران مسافرت کردند چند سفرنامهء دیگر نیز
به زبان ژاپنی قدیم موجود است،(مانند سفرنامههای فوروکاوا و یاساماسا
فوکوشیما (Yasamasa Fukushima)33که در آنها دربارهء بوشهر نیز سخن رفته
است که امیدوارم در آینده این متون ارزشمند و تاریخی به فارسی ترجمه و
منتشر شود.
پینوشتها:
(1).استاد
اوکازاکی در مقالهء زیر علاوه بر اینکه خود تجزیه و تحلیل ارزندهای از
دستاورد سفر اولین فرستاده ژاپن به ایران به دست داده است،حدود 10 مقاله و
رساله را نیز که توسط استادان ژاپنی در این باره نوشته شده معرفی کرده
است نک:شوکو اوکازاکی:نخست هیات سفارت ژاپن به ایران در دورهء
قاجاریه.ترجمهء:دانشجویان بخش فارسی دانشگاه مطالعات خارجی اوساکا زیر
نظر دکتر هاشم رجبزاده. آینده،سال پانزدهم،شمارههای 5-3،سال 1368،صص
52-251.
(2).آقای
دکتر رجبزاده یکی از معدود ایرانیان ژاپنیدانی است که در سالهای اخیر
با تلاش قابل تحسینی تحقیقات بهطور مرتب انجام شده در باب ایران در
مراکز آکادمیک و مطالعاتی ژاپن را به فارسیزبانان تقدیم کرده است.مقالات
و گزارشهای بسیار ارزنده ایشان در مجلات آینده،کلک،بخارا و...از این
دست میباشد.
(3).اوکازاکی،پیشین،صص 51-52.
(4).دربارهء
تاریخ سیاسی ژاپن در نیمهء دوم قرن نوزدهم میلادی نک:هاشم
رجبزاده،تاریخ ژاپن از آغاز تا معاصر،نگاهی به زمینهها و مایههای فرهنگ و
تمدن امروز سرزمین آفتاب،چاپ اول،تهران 1365.
(5).در
تدوین زندگینامهء ماساهارو یوشیدا از مقدمهء جالب دکتر رجبزاده بر
ترجمهء فارسی سفرنامهء یوشیدا اخذ شده است:سفرنامهء یوشیدا ماساهارو؛نخستین
فرستادهء ژاپن به ایران دورهء قاجار 98-1297 هجری قمری/81-1880 میلادی
ترجمهء:دکتر هاشم رجبزاده استاد دانشگاه اوساکای ژاپن با همکاری ی.نی ئی
یا.آستان قدس رضوی، چاپ اول،تهران 1373،صص 19-16(از این پس هر جا از این
متن استفاده شود،در متن مقاله شمارهء صفحهء موردنظر قید خواهد شد.)
(6).اعتماد السلطنه(صنیع الدوله)،محمد حسن خان:تاریخ منتظم ناصری به کوشش محمد اسماعیل رضوانی،چاپ اول،تهران 1363،ج 1،ص 473.
(7).اوکازاکی،پیشین،ص 252.
(8).غالب
کسانی که از بوشهر غالب کردهاند مطالبی دربارهء آب بوشهر و وضعیت
اسفبار آن نوشتهاند،نک:سفرنامهء تلگرافچی فرنگی، به کوشش ایرج افشار،فرهنگ
ایران زمین،جلد نوزدهم،1352،ص 227؛دیولافوا،مادان ژان:سفرنامه،خاطرات
کاوشهای باستانشناسی شوش،ترجمهء محمد علی فرهوشسی،به کوشش ایرج
فرهوشی،انتشارات دانشگاه تهران،چاپ دوم،تهران 1369،ص 537:«اروپاییان آب
آشامیدنی را از بصره یا معمره توسط قایقهای دو طبقه میآورند اما اشخاص
فقیر و بیچاره ناچار از همین آب معمولی مضر مصرف میکنند و تقریبا در تمام
عمر به این بلا گرفتار هستند....»همانجا،ص 537.
(9).اوکازاکی،پیشین،صص 3-272.
(10).اوکازاکی
دربارهء آمدن دیوید ساسون به بوشهر نوشته است: «یوشیدا از فعالیتهای
دیوید ساسون،که در دههء 1820 در بوشهر در کار سلف خری و محصول تریاک
بود،نوشته است...»ص 251.
اگر
سفرنامهء یوشیدا را ماخذ قرار دهیم تاریخ ورود دیوید ساسون به بوشهر دههء
1820 نبوده است.اگر استاد اوکازاکی دقت بیشتری در متن نوشتهء یوشیدا
میکردند،متوجه میشدند که تاریخ مهاجرت دیوید ساسون از عراق به بوشهر در
حوالی سال 1838 میلادی و در ایام جنگهای بین ایران و انگلستان بوده
است.به یک معنی میتوان تاریخ دقیق ورود دیوید ساسون به بوشهر را،براساس
خاطرات و سفرنامهء یوشیدا،پس از ژوئن 1838م./1254 هـ.ق دانست.
(12).دربارهء
تجارت تریاک در ایران و نقش خاندان ساسونها در این تجارت نک:فریدون
آدمیت،امیر کبیر و ایران،انتشارات خوارزمی، چاپ پنجم،تهران،1355،صص
410-399؛[عبد الله شهبازی]: ساسونها،سپهسالار و تریاک ایران،موسسه
مطالعات پژوهشهای سیاسی،کتاب اول،پائیز 1370،صص 139-126.
(13).لار هرگز توسط انگلیسیها مورد هجوم واقع نشد.
(14).در
سال 1838 انگلیسیها به فارس نتاختند.درباره جنگ ایران و انگلیس در سال
1254 هـ.ق/1838 نک:سید قاسم یاحسینی: پیشگامان مبارزه با بریتانیا در جنوب
ایران،اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان بوشهر،چاپ اول،بوشهر 1373.
(15).منظور جنگ معروف به«جنگ تریاک»بین انگلستان و چین است که در فاصله سالهای 1840 تا 1843 اتفاق افتاد.
(16).عبد الله شهبازی،پیشین،ص 126.
(17).همان،ص 126.
(18).همان،ص 126.
(19).همان،ص 126.
(20).اوکازاکی،پیشین،ص 250.
(21).دربارهء
رسم بخشش و انعام در عصر قاجار در ایران،که توجه همهء کسانی را که به
این کشور سفر میکردند جلب میکرد،نک:کنت دوگوبینو:سه سال در آسیا،ترجمهء
عبد الرضا هوشنگ مهدوی،کتابسرا، چاپ اول،تهران 1368.گوبینو تحلیل جالبی در
این مورد و سوء استفادههایی که از آن میشود کرده است.
(22).اوکازاکی،پیشین،ص 261.
(23).همان،ص 262.
دربارهء
فعالیتهای اقتصادی و فرهنگی هوتس در بوشهر نک: سید قاسم یاحسینی:گفتوگو
با ویلم فلور،ایرانشناس هلندی.کتاب ماه(تاریخ و جغرافیا)،سال دوم،شماره
دوازدهم(24)29 مهر 1378، ص 23.
(24).اوکازاکی،پیشین،صص 253-251.
(25).همان،ص 262.
(26).همان،صص 61-260.
(27).همان،ص 253.
(28).در
تابستانها در برخی از نواحی دشتستان باد گرم و سوزانی میوزد که در محل
به آن«تش باد-آتش باد»میگویند.طوفان شن و تش باد معمولا از عربستان به
سواحل جنوب ایران میوزد.
(29).اوکازاکی،پیشین،ص 253.
(30).یوشیدا
در متن ژاپنی سفرنامهاش واژهء«شیراکو»را آورده است که استاد دکتر هاشم
رجبزاده«به قرینه»آن را«باد شرقی» ترجمه کرده است.(ص 269)اما به عقیده من
که سالها در برازجان زندگی کردهام و از نزدیک با بادهای محلی و موسمی
آنجا آشنا هستم، این باد را باید«تش باد»ترجمه کرد که گاه میزان سرعت آن
در ساعت خیلی زیاد میشود و با خود گرمای فوق العادهای میآورد.
(31).اعتماد
السلطنه،محمد حسن خان:المآثر و الاثار یا 40 سال تاریخ ایران در دورهء
پادشاهی ناصر الدین شاه،به کوشش ایرج افشار، چاپ اول،تهران،1362،ج 1،ص
331.
(32).اوکازاکی،پیشین،ص 253.
(33).همان،ص 255.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر