Translate

اولین فرستاده امپراتور ژاپن به ایران‏ شرح عبور از بوشهر و دشتستان‏


اولین فرستاده امپراتور ژاپن به ایران‏ شرح عبور از بوشهر و دشتسان‏ نگاهی به سفرنامهء یوشیدا ماساهارو

منبع:
http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=268058

-سید قاسم یاحسینی
طرح مطلب
مطالعه و پژوهش دربارهء نخستین تماس رسمی ژاپن‏ با ایران در عصر ناصر الدین شاه مدتی است که در ژاپن‏ شروع شده است و اساتید دانشگاه‏ها و مؤسسات مطالعاتی‏ که اولین آن مقاله‏ای است با عنوان تماس دیپلماتیک‏ دولت میجی با ایران(سفرنامهء ایران نوشتهء فوروکاوا)تألیف‏ کی یوشی نائوهاشی(1923.م)و یکی از تازه ‏ترین آنها مطالعه‏ای است تحت عنوان نخستین هیات سفارت ژاپن‏ به ایران در دورهء قاجاریه که نوشته شوکو اوکازکی(1981 م) استاد دانشگاه مطالعات خارجی اوساکا است.1
در زبان فارسی،ما ایرانیان در این باره متاسفانه دچار فقر پژوهشی و خلاء مطالعاتی محسوسی می‏باشیم و بجز یکی دو مقاله ترجمه شده توسط دکتر هاشم رجب‏زاده‏ استاد ایرانی دانشگاه اوساکای ژاپن،کار قابل ملاحظه‏ای‏ انجام نشده است.2
دربارهء اقامت تقریبا دو ماههء نخستین فرستاده«امپراتور میجی»به دربار ناصر الدین شاه در بندر بوشهر و منطقهء دشستان،هووز هیچ مطالعه‏ای در ژاپن و ایران صورت‏ نگرفته است و این در حالی است که بوشهر و دشتستان‏ اولین نقطهء ورودی ایران بود که ژاپنی‏ها پا به آن گذاشتند و نخستین تجربه‏های علمی را در باب ساختار اقتصاد و حکومت ایران آموخته و فراگرفتند.
-سفرنامهء یوشیدا ماساهارو،نخستین فرستاده ژاپن به ایران‏ در دورهء قاجار(98-1297 هـ ق/81-1880 م)
-تألیف:یوشیدا ماساهارو
-ترجمه:دکتر هاشم رجب‏زاده
-با همکاری:ی.نی.ئی یا
-ناشر:آستان قدس رضوی،چاپ اول،1373
-
در نوشتار حاضر،تلاش شده است تا با ماخذ قرار دادن‏ مقالهء استاد اوکازاکی و متن سفرنامهء اولین فرستاده ژاپن‏ به ایران،تصویری نسبتا کامل از اقامت دو ماههء این‏ فرستادهء ژاپنی و همراهان او و نظرشان دربارهء مردم اقتصاد، کشاورزی،جغرافیا،سیاست،بهداشت،شهرسازی و حضور قدرت استعمایر انگلستان در بوشهر،برازجان و دالکی‏ ارائه گردید.امید است محققانی که در ژاپن مشغول پژوهش‏ در این باره هستند با ماخذ قرار دادن اسناد منتشر نشدهء دیپلماتیک آرشیو وزارت خارجه ژاپن و دیگر سفرنامه‏های‏ این گروه،تصویر کامل‏تری از دوران اقامت اولین فرستاده‏ ژاپن به دربار شاه قاجار در بوشهر و دشتستان به دست‏ دهند.
آغاز روابط سیاسی ایران و ژاپن
بندر بوشهر و دشتستان در دوران قاجار برای دولت و مردم ژاپن جایی ناشناخته بود که به جرات می‏توان گفت‏ بجز چند نفر هیچ کس تا آن زمان حتی نامی هم از آن‏ نشنیده بود.اما اینکه چگونه اولین فرستاده رسمی ژاپن از این مناطق عبور کرد،داستان دلکش و جذابی دارد که‏ فشردهء آن چنین است:
ناصر الدین شاه قاجار در بازگشت از دومین سفر خود به فرنگ(سال 1296 هـ ق/1879 م.)هنگام عبور از پترزبورگ روسیه با تنی چند از مقامات بلندپایهء سفارت‏ ژاپن در روسیهء تزاری دیدار و گفت‏وگو کرد.در این ملاقات‏ دربارهء آغاز رابطهء رسمی بین ژاپن و ایران بحث و تبادل‏ نظر شد که مالا ناصر الدین شاه پذیرفت این رابطه با اعزام‏ سفیری از ژاپن به ایران شروع شود.به دنبال این مذاکرات‏ بود که وزارت امور خارجه ژاپن به یک دیپلمات جوان‏ ماموریت داد از طریق هنگ کنک و هندوستان و خلیج فارس‏ وارد بوشهر شود و پس از عبور از جنوب ایران خود را به‏ تهران رسانده و به حضور ناصر الدین شاه قاجار بار یابد و رسما روابط ژاپن با ایران را پی‏ریزی کند.این مامور جوان‏ نیز به همراه فردی از ستاد ارتش ژاپن به نام فوروکاوا و شخص دیگری به نام یوکویاما و چند بازرگان(که مقدار نسبتا زیادی چای به همراه خود داشتند)سفر پرماجرای‏ (1297 ش/5 آوریل 1880 م)آغاز کردند.این گروه سفر خود را با یک ناو ژاپنی به نام هی یی Hiei از بندر توکیو
آغاز کردند و پس از عبور از هنگ کنگ،بمبئی و کراچی از خلیج فارسی گذشته و وارد بوشهر شدند.البته سفیر ژاپن و یکی از همراهان در میانهء راه از کشتی هی یی جدا شده و به‏ اتفاق یکی از همراهانش با کشتی‏ای انگلیسی،خود را به‏ بوشهر رساند.3
اما این نخستین سفیر رسمی ژاپن که از بوشهر و دشتستان عبور کرد چه کسی بود و تا قبل از سفر به جنوب‏ ایران چه سرگذشتی را پشت سر گذاشته بود؟
نگاهی به سال‏های جوانی زندگی اولین سفیر ژاپن در ایران
یوشیدا ماساهارو(باید توجه داشت که ژاپنی‏ها برعکس‏ ملل اروپایی و ما ایرانیان،که نام فامیل را از غربی‏ها اخذ کرده‏ایم،در آغاز اسم خانوادگی و سپس نام کوچک خود را می‏آورند.ما برای درست‏تر خواندن اسامی ژاپنی،طبق‏ عادت ایرانی و اروپایی اول نام و سپس نام‏خانوادگی را می‏آوریم.بنابراین نام این فرد را باید چنین خواند:ماساهارو یوشیدا)فرزند تویو یوشیدا Yoyu Yoshida بود که در سال 1852 م.در یک خانواده سامورایی از ایالت توسا Tosa متولد شد.پدرش سیاستمدار و دانشمند برجسته‏ای‏ بودکه علاوه بر حرفهء سیاست،متخصص ادبیات و خط چینی بود.ماساهارو در کودکی به مدرسه رفت و علاوه بر دروس معمولی که کودکان ژاپنی فرامی‏گرفتند،زبان‏ انگلیسی را نیز یاد گرفت.12 ساله بود که در سال 1865 م. پدرش را از دست داد؛اما مرگ پدر تأثیر چندانی در عزم او نگذاشت و وی به تحصیلاتش ادامه داد و بسان پدرش،در سن 20 سالگی و در سال 1872 م.بر مسند قضاوت‏ نشست و قاضی شد.
در این ایام او در کنار کار قضاوت به فعالیت‏های‏ سیاسی نیز روی آورد.4این شور چنان در او دمیده شد که‏ کار قضاوت را رها کرد و با همکاری فرد دیگری«حزب‏ آزادی»را بنا گذاشتند.حزب آزادی از آزادی‏خواهی و نوعی‏
در نوشتار حاضر،تلاش شده است تا با مأخذ قرار دادن مقالهء استاد اوکازاکی و متن سفرنامهء اولین فرستاده ژاپن به ایران، این فرستادهء ژاپنی و همراهان او و نظرشان دربارهء مردم،اقتصاد،کشاورزی، جغرافیا،سیاست،بهداشت،شهرسازی و حضور قدرت استعماری انگلستان در بوشهر،برازجان و دالکی ارائه گردد.
-
وزارت خارجه ژاپن به یوشیدا مأموریت داد تا به عنوان اولین سفیر ژاپن‏ راهی تهران شود.او هنگام اعزام به‏ این ماءموریت مهم تنها 28 سال داشت.
لیبرالیسم سیاسی هواداری می‏کرد.یوشیدا برای ژرفا بخشیدن به فعالیت‏های سیاسی‏اش،کمی بعد دست به‏ انتشار یک مجله به نام«کاینان شین شی» Kainan ahin shi زد.طبع لطیف او در این ایام گل‏ کرد و شروع به سرودن شعر کرد.اشعاری که برخی‏ها آن‏ را مانند«گلدوزی ظریف روی کیمونوی ژاپنی»توصیف‏ می‏کردند.حکومت ژاپن که در اوایل دههء 70 قرن نوزدهم‏ میلادی میانه‏ای با مشروطیت و قانون اساسی نداشت، یوشیدا را به دلیل دفاع از اندیشه‏های انقلابی و آزادی‏خواهانه‏ تحت تعقیب قرار داد،اما او با زیرکی خاصی از چنگ پلیس‏ گریخت و مدتی مخفی شد.
پس از مدتی ورق برگشت و وزارت خارجه ژاپن بن‏ یوشیدا ماموریت داد تا به عنوان اولین سفیر ژاپن راهی‏ تهران شود5.او هنگام اعزام به این ماموریت مهم تنها 28 سال داشت؛جوانی مغرور و جویای نام...
قدرت انگلیسی‏ها در خلیج فارس
یکی از اموری که بلافاصله جلب نظر ماساهارو یوشیدا را در هنگام عبور از کرانه‏های شمالی و جنوبی خلیج فارس‏ کرد،قدرت و اقتدار استعماری و سلطه‏جویانه انگلیسی‏ها در این منطقه و ظلم و ستم و آزاری بود که به زیردستان‏ هندی خود می‏رساندند.او درباره قدرت انگلیسی‏ها در خلیج فارس می‏نویسد:
«...دیر زمانی است که دولت انگلیس مانند اژدهای‏ هراس‏انگیزی بر خلیج فارس و دریای عمان پنجه انداخته‏ است،چنان‏که گویی می‏خواهد این‏جا را با دندان‏های تیز خود برگیرد و با سر زبان به گلو اندازد و فرودهد».(ص 36)
یوشیدا با کنجکاوی و حساسیت یک فرد دموکرات‏ منش و لیبرال،در کشتی‏هایی که متعلق به انگلیسی‏ها بود،آشکارا ظلم و ستمی که کاپیتان انگلیسی به‏ خدمهء هندی کشتی روا می‏داشتند دید و در توصیف یکی از این برخوردها نوشت:
«ناخدا و کارکنان انگلیسی این کشتی با هندی‏ها بدرفتاری‏هایی کردند.پیدا بود که این انگلیسی‏ها بسیار از خود راضی‏اند.رنگ چهره من تیره است،پس با من همان‏ رفتاری را داشتند که با هندیان.منش و رفتار ناخدای‏ کشتی بسیار ناخوشایند بود.هنگامی که داشتیم غذا می‏خوردیم،او[کاپیتان‏]پی در پی به عمله و پادوهای‏ کشتی پرخاش و امر و نهی می‏کرد،از بدی غذا شکایت‏ می‏کرد و آن بیچاره‏ها را با لگد می‏زد و نقش بر زمین‏ می‏کرد.این ناخدا با بدمنشی و رفتار بی‏ملاحظه‏اش‏ مسافران کشتی را آزرده و دل‏رنجه ساخت.دیدن رفتار این‏ ناخدای انگلیسی روحم را آزرده و افسرده کرد.دلم‏ می‏خواست که هرچه زودتر به بوشهر برسم.تجربه‏ای‏ چنین ناخوشایند مقارن رسیدن به بوشهر این احساس و هراس را در دلم رسوخ داد که روزهای سختی در پیش‏ دارم.»(ص 45-44).
وی هنگام عبور از بوشهر به بین النهرین نیز بار دیگر شاهد چنین رفتارهای خشن و غیر انسانی«متمدنان»اروپایی‏ با هندی‏ها بود.جالب آن‏که انگلیسی‏ها برای این رفتار خود«فلسفه»نیز بافته بودند.یک کاپیتان انگلیسی در پاسخ به سؤال یوشیدا که چرا او با هندی‏ها رفتار خشنی‏ داده است که بسیار قابل تأمل و از لحاظ روانشناسی‏ استعمار قابل اعتنا است:
«عملهء کشتی داشتند بار خالی می‏کردند و بار می‏گرفتند؛اما بیشتر از آن‏که بارها را جابه‏جا کنند،چرت‏ می‏زدند.کارگران عرب تن‏آسا و تنبل بودند و هیچ فرصتی‏ را،هرچند کوتاه،برای آسودن و چرت زدن از دست نمی‏دادند. ناخدای این کشتی یک کاپیتان انگلیسی،و مردی بدخلق‏ و کم حوصله بود.کاپیتان،عملهء هندی کشتی را به ضرب‏ شلاق به کار وامی‏داشت،اما در برابر کارگران عرب پروای‏ چنین کاری را نداشت و با آنها با زبان خوش حرف می‏زد. دربارهء رفتار دوگانه‏اش پرسیدم،و کاپیتان چنین پاسخ داد: «عرب‏ها طبع خشن دارند،و جسور و قوی‏اند.اگر خشمشان‏ را برانگیزم،کینه‏ام را در دل نگاه می‏دارند و همین‏که‏ دستشان برسد تلافی می‏کنند،و در این راه از سر جانشان‏ هم آسان می‏گذرند.هندی‏ها ملایم و آرام و مطیع و بردبارند،اما اگر عرب‏ها را شلاق بزنم،به خونم تشنه‏ خواهند و شد و باید مرگ را پیش چشم ببینم.شنیدن این‏ پاسخ ناخدای انگلیسی دلم را به درد آورد،چون دیدم که‏ رفتار او با هندی‏ها و با عرب‏ها،همان حکایت یک بام و دوهوا است.تاب دیدن بدرفتاری او را دیگر نداشتم.»(ص‏ 66)
انگلیسی‏های مغرور در بوشهر
در شهر بوشهر نیز فرستاده ژاپن به ایران خیلی زود متوجه حضور متکبرانه و جابرانهء انگلیسی‏ها شد.او ضمن‏ ارائه فشرده‏ای از تاریخچهء حضور کمپانی هند شرقی‏ انگلستان و فرستاده‏های حکومت هند انگلستان به بوشهر (ص 54-53)،دربارهء آزادی بی‏حد و حصر انگلیسی‏ها در انجام هر کاری در بوشهر و جنوب ایران می‏نویسد:
«در زمینه سیاسی،مردم ایران از انگلیس سخت‏ هراسانند.دولت انگلستان امور ایران را به اشارهء انگشت‏ کوچکش و به دلخواه،می‏گرداند.»(ص 51).
این‏چنین قدرت سلطه‏جویانه‏ای طبعا غرور در پی‏ دارد،نکته‏ای که یوشیدا نیز متوجه آن شده بود:«در اوضاع‏ و احوالی که بود،انگلیسی‏ها در بوشهر رفتاری خودسرانه‏ داشتند و هر کار که دلشان می‏خواست می‏کردند.آنها می‏خواستند زندگی را راحت بگذرانند،و اگر به‏ کوچک‏ترین ناملایمتی بر می‏خورند زود از آنها یک مساله
بین المللی می‏ساختند.[...]خوب نمی‏دانم که چرا انگلیسی‏ها تا این اندازه خودشان را می‏گرفتند و قدرت‏نمایی‏ می‏کردند.اما من فکر می‏کنم که این وضع از جهتی ریشه‏ تاریخی دارد.»(ص 53-52)
بوشهر،بندری با بخار آب
سرانجام ماساهارو یوشیدا پس از طی مسیر طولانی‏ در هوای گرم و تابستانی خلیج فارس،روز دوشنبه‏ 28 جمادی الثانی 1297 هـ ق/6مه 71880وارد بندر بوشهر شد.اهمیت سوق الجیشی این بندر از نظر او چنین‏ توصیف شده است:
«...بامداد دیگر به بندر بوشهر رسیدیم.این بندر مم‏ترین نقطهء خلیج فارس است.پیش از رسیدن به بوشهر، بارها وضع و نمای آن را در خیال آورده بودم و تصویری‏ ذهنی از آن داشتم.بوشهر در جای خود بندر عباس دیگری‏ بود،چنان‏که بندر عباس هم بندری بسیار معتبر و تاریخی‏ بوده است.»(ص 44)این ژاپنی زیرک و آزادی‏خواه از شهر بوشهر توصیفی واقعی،اما نه چندان خوشایند یک‏ خوانندهء امروز ایرانی،ارائه نموده است که البته درست ولی‏ غمناک است:
«خانه‏های این‏جا از آخر قرمز و به صورت چهارگوش‏ است،که پنجره‏هایی در دیوار آن کار گذاشته‏اند.بام خانه‏ها مسطح است و در شب‏های گرم مردم روی بام می‏روند تا خنک شوند،و همان‏جا در هوای آزاد می‏خوابند.ساکنان‏ این شهر شبیه مردم عرب بودند.جمعیت این‏جا حدود 000/10 نفر بود.هنگام روز،بوشهر داغ و سوزان است و مردم کمتر از خانه بیرون می‏روند.»(ص 46)او دربارهء فقر اطلاعات جغرافی‏نویسانی که بوشهر را«بندر خوبی» توصیف کرده‏اند با اعتراض می‏نویسد:
«در همهء کتاب‏های جغرافیا نوشته‏اند که بوشهر بندر خوبی است.با دیدن بوشهر فکر کردم که یا مؤلفان این‏ کتاب‏ها واقع امر را نمی‏دانستند و یا در ماه‏های ژوییه و اوت‏ (تیر و مرداد)گذارشان به این بندر نیفتاده است.»(ص 46)
دو روز راه برای یک جرعه آب آشامیدنی
آب بوشهر در آن دوران موضوعی بود که توجه هر تازه واردی را به سوی خود جلب می‏کرد.8بزرگ‏ترین و مهم‏ترین بندر ورودی ایران در خلیج فارس نه تنها دارای‏ سیستم لوله‏کشی و آب‏رسانی نبود،بلکه آب در این شهر حکم کیمیا را داشت و روزانه با الاغ از چندین کیلومتری‏ برای آن آب می‏آوردند.شهر حتی فاقد یک آب‏انبار،برای‏ ذخیره آب باران بود،یوشیدا در این‏باره مطالب جالبی‏ می‏نویسد:
«آب آشامیدنی را از کوهستانی که تا این‏جا دو روز راه‏ است،می‏آورند،زیرا که زمین بوشهر شوره‏زار است و آب‏ آن قابل شرب نیست.در این‏جا اگر چاه بسیار گود هم‏ بکنند،به آبی گوارا نمی‏رسند.
مردم این‏جا از پوست پرداخت شدهء گوسفند مشک‏ می‏سازند و آن را برای بردن آب به کار می‏برند.این مشک‏ها را بار الاغ می‏کنند و دوره می‏گردند و آب می‏فروشند.کسب‏ و کار شماری از اهالی بوشهر همین سقایی است.18 لیتر آب‏ را دو قران می‏فروختند.»(ص 47-46)
چنین فلاکتی و مشقتی برای نوشیدن یک جرعه آب‏ برای یوشیدای تازه وارد حتما عجیب و حتی تا اندازهء زیادی غیر قابل باور بوده است.
سرگردانی در بوشهر
هیات ژاپنی وارد شده به بوشهر،در ابتدای ورود به‏ این بندر،پس از استقبال رسمی از طرف حکمران بوشهر
آرامگاه شیخ حسین چاه کوتاهی
و بنادر،در منزل یک ارمنی مقیم بوشهر اسکان داده شدند. یوشیدا در توصیف این منزل نوشته است:
«حاکم بوشهر برایمان اسب آماده کرده بود که سوار شدیم و به اقامتگاهمان که خانهء یک بازرگان ارمنی بود رفتیم.اتاق‏های خانه با قالی‏های کهنه که روی حصیر گسترده بود،فرش شده بود.صندلی‏های قدیمی خوش‏نما اما ساده‏ای هم در اتاق چیده بودند.مترجمی در اختیارمان‏ گذاشته بودند که هنگام نهار به ما غذای ایرانی داد.این غذا با بوی تندش با غذای(ملایم و کم روغن و ادویهء)ژاپنی‏ خیلی فرق داشت.[...]شب‏ها انبوه پشه‏ها که در کمین‏ نشسته بودند با نیش‏های پیاپی از ما پذیرایی می‏کردند.در نیمروز هم خیل مگس هجوم می‏آورد.»(ص 45)
به دلیل نارضایتی ژاپنی‏ها از وضع منزل،آنها مجبور شدند در طول مدت اقامتشان در ایه شهر سه بار جای خود را عوض کنند:
«در مدت اقامتمان در بوشهر سه بار جا عوض کردیم، زیرا که از نداشتن میز و صندلی و تختخواب ناراحت بودیم. سرانجام آقای هوتس Hotz ،بازرگان هلندی در بوشهر، بالاخانهء تجارتخانه‏اش را در اختیارمان گذاشت.اگر جای‏ مناسبی برای ماندن پیدا نمی‏کردیم.چه بسیا که بیمار می‏شدیم و ازنیش کژدم هم در امان نبودیم.»(ص 46)
خواننده امروزی از ضعف و سستی دولت ایران در حیرت می‏ماند که حتی قادر نبود یک مکان مناسب برای‏ اقامت دیپلمات‏هایی که وارد خاکش می‏شدند تدارک ببیند. این وضع تنها منحصر به بوشهر نبود.در مدخل ورودی‏ شمال ایران نیز وضع بهتر از جنوب نبود و مسافران و ماموران خارجی که وارد یا خارج می‏شدند شرگردان‏ می‏ماندند.
چای‏فروشان ژاپنی در بوشهر
مهم‏ترین انگیزه هیات ژاپنی از سفر به ایران شناسایی‏ بازار مصرف ایران و برقراری روابط بازرگانی و فروش‏ کالاهای ساخت ژاپن به ایرانیان بود.اوکازاکی در این باره‏ اعتقاد دارد:«یوکویاما[یکی از بازرگانان همراه یوشیدا] مسلما برای این به عضویت این هیات انتخاب شد که‏ بررسی کند که آیا ایران بازار امیدبخشی برای چای ژاپن‏ هست یا نه/آنها نمونهء چای بسیار همراه بردند،بازار نمونه‏ای باز کردند و این چاپ را در آن‏جا فروختند.در برآورد رقم واردات ایران نوشته است که در سال 1880 به‏ ارزش 000/11 روپیه چای ژاپن از طریق بوشهر وارد شد. (کل ارزش واردات چای 000/160 روپیه بود،اما بعد از آن‏ تا مدتی واردات چای از ژاپن نبود.معلوم می‏شود که این‏ همان چای است که یوکویاما بعنوان نمونه همراه برد.
این تاجرها جز چای کالای گوناگون دیگری نیز با خود داشتند.آنها در بوشهر و تهران بازار نمونه باز کردند، اما با این‏که بازار و کالای آنها برای اروپاییان مطلوب بود، ایرانی‏ها استقبالی از آن نکردند.فوروکاوا هم‏[در سفرنامه‏اش‏]می‏نویسد:«ایرانی‏ها مانند کسانی هستند که دوغ و دوشاب را از هم فرق نمی‏گذارند.پیداست که‏ این بازرگانان ایران را بازار مناسبی برای ژاپن نیافتند.»9
و در جای دیگر می‏نویسد:
«یوکویاما،که نایب رئیس‏[هیات‏]ژاپن بود،مقدار معتنابهی چای با خود به ایران برد.چای دومین رقم عمدهء صادرات ژاپن بود و توسعهء صدور[آن‏]اهمیت اساسی‏ داشت.محتمل است که هدف اصلی این هیات بررسی‏ زمینهء صدور چای ژاپن بوده باشد.»10
بازرگانی و بازرگانان بوشهری
طبیعی است اولین موضوعی که پس از استقرار هیات‏ ژاپنی در بوشهر نظر آنها را جلب کرد وضع تجارت و موقعیت تجار و بازرگانان بوشهری بود.یوشیدا دربارهء تجار این شهر می‏نویسد:«فرصتی داده شد که حاکم بوشهر را ببینیم و دربارهء سفرمان به تهران با او صحبت کنیم.حاکم‏ ما را به بازرگانان مقیم بوشهر معرفی کرد،و بدین جهت‏ توانستیم آگاهی‏هایی از وضع تجارت پیدا کنیم».(ص 45)
ساسون‏ها در بوشهر
در دوران ناصر الدین شاه این تجار مسلمان بوشهری‏ نبودند که نبض اقتصاد بندر را در دست داشتند،بلکه غالب‏ تجار بزرگ و معتبر بوشهر،یا ارمنی و یهودی بودند یا خارجی.از معتبرترین تجار یهودی مقیم بوشهر،که بعدها کارشان بالا گرفت و در هندوستان و انگلستان نیز فعالیت‏ کردند خاندان ساسون‏ها بودند.یوشیدا در سفرنامهء خود دربارهء تاریخچه این خاندان اطلاعات جالب و بکری آورده‏ که در دیگر منابعی که تاکنون به زبان فارسی منتشر شده‏ است مشابه آن وجود ندارد.دربارهء مهاجرت اویلن ساسون‏ از بغداد به بوشهر می‏نویسد:
«هنگامی که ما به ایران رفتیم ساسون پسر تجارت‏ تریاک را می‏گرداند.پدر او[دیوید ساسون‏](که تجارتخانهء ساسون را بنیاد کرد)در جوانی در بغداد زندگی می‏کرد. حاکم ترک بغداد سیاست آزار یهودیان را پیشه داشت و به‏ آنها سخت می‏گرفت.حدود 50 سال پیش حاکم عثمانی‏ دستور اخراج یهودیان را از بغداد داد.اگر یهودیان به پای خود از بغداد نمی‏رفتند،مجازات مرگ در انتظارشان بود و زن و فرزندشان را هم اسیر می‏کردند و به بردگی می‏فروختند. ساسون جوان پول چندانی نداشت.داراییش فقط 700 قران‏ بودو.این پول را برداشت و به طرف مرز ایران گریخت،.اما نگهبانان ترک او را گرفته و برای آزاد گذاردنش باج و رشوه خواستند و گفتند:«اگر رشوه ندهی نمی‏گذاریم از مرز بگذری»او ناگزیر به خواستهء آنها تن داد و با چشم گریان، چنان‏که گویی دارند جانش را می‏گیرند،نیمی از پولی را که داشت به نگهبانهای ترک داد.او سرانجام و به هر
سختی که بود خود را به خاک ایران رساند.»(ص 50-49)
ساسون‏ها و تجارت تریاک در بوشهر
مهم‏ترین صادرات ایران از بندر بوشهر در نیمهء دوم‏ دوران حکمرانی ناصر الدین شاه بر ایران،تریاک بود.به‏ دلیل سودآوری زیاد،کشت خشخاش در سطح وسیع در ایران رواج یافت.تجار ارمنی،یهودی،مسلمان و انگلیسی‏ از خریداران پروپاقرص این محصول و از صادرکنندگان آن‏ به هندوستان و آسیای دور بودند.یوشیدا دربارهء وضع‏ تجارت تریاک و نقش خاندان ساسون در این تجارت پرسود12 اطلاعات جالبی ارائه داده است:
«فرآورده‏های ایران،قالی(قالی شیراز بهترین است) و بافته‏های پشمی(که مال کرمان بهترین آن است)، پوست بره،شراب،خرما،گیاهی که در رنگرزی به کار می‏رود به نام روناس،پنبه،ساخته‏های قلمزنی و پارچهء قلمکار(که کار اصفهان بهترینش است)می‏باشد.اما چیزی که بازرگانان اروپایی زیاد برایش پول می‏دهند افیون است. در منطقه وسیعی از لار و فارس این ماده را به عمل می‏آورند. تجارتخانهء معروف هندی الاصل‏[!]ساسون هم از معاملات‏ تریاک ثروت هنگفت به هم رسانده است.»(ص 49)
دربارهء روی آوری دیوید ساسون به تجارت تریاک در بوشهر،یوشیدا آگاهی‏های بکر و ناگفته‏ای ارائه داده که‏ بسیار با ارزش است.
پس از فرار دیوید ساسون از بغداد و ورودش به بوشهر «...بین ایران و انگلیس تیره شده بود.انگلیسی‏ها بوشهر را از دریا بمباران کردند.به ناحیهء لار13هجوم آوردند و از آن‏جا به منطقه فارس تاختند.14ساسون دنبال جایی‏ می‏گشت که در آن‏جا مسکن گیرد،و هنوز خوب‏ نمی‏دانست که چه کار می‏خواهد بکند.این جوان یهودی، همان‏طور که در خمیرهء همه یهودیان است،مایه و نبوغ‏ زیادی برای پول درآوردن داشت.او به تجارت تریاک رو آورد.جنگ ایران و انگلیس(بر سر افغانستان)کار را بر تریاک‏کاران سخت کرده بود(با دنباله پیدا کردن جنگ، کشت تریاک دشوار و صدور آن هم شاید متوقف می‏شد). ساسون محصول برآورد شدهء تریاک کشاورزان را که‏
در دوران ناصر الدین شاه این تجار مسلمان بوشهری نبودند که نبض‏ اقتصادر بندر را در دست داشتند، بلکه غالب تجار بزرگ و معتبر بوشهر،یا ارمنی و یهودی بودند یا خارجی.
-
مهم‏ترین انگیزه هیات ژاپنی از سفر به ایران شناساییی بازار مصرف ایران‏ و برقراری روابط بازرگانی و فروش‏ کالاهای ساخت ژاپن به ایرانیان بود.
می‏بایست در سال آینده به دست آید پیش خرید(سلف‏ خری)کرد.او پول زیادی هم از توانگران ایرانی وام گرفت‏ و آن را در کار پیش خرید تریاک و قرض دادن به تریاک‏کاران‏ گذاشت.همان‏طور که او پیش‏بینی کرده بود،ایران و انگلیس به جنگ پایان دادند و در نتیجه،تجارت تریاک‏ رونقی بیشتر از پیش هم پیدا کرد و قیمت تریاک به سرعت‏ افزایش یافت.
بازرگانان انگلیسی برای خرید تریاک آمدند،اما تریاک‏کاران محصولشان را به ساسون پیش فروش‏ کرده بودند.ساسون در معاملات قماری خودبرد کلانی‏ کرده بود.»(ص 50)
کار ساسون بالا گرفت.یوشیدا ماجرا را چنین ادامه‏ می‏دهد:
«اندک زمانی بعد،سایون مرکز کارش را به بمبئی‏ انتقال داد و تجارت تریاک را از مقر تازه دنبال کرد.در سال‏ 1840 که انگلیس به جنگ با چین پرداخت‏15و در هنگام‏ شورش سپاهیان هندی در سال 1857،ساسون همان‏ کاری را که در ایران کرده بود(سلف خری محصول‏ تریاک‏کاران)در هند کرد و پول هنگفتی به دست آورد و از توانگران درجهء یک غرب هند شد.او کشتی‏های تجاری‏ متعددی خرید و حمل و نقل دریایی به راه انداخت و به‏ قولی بزرگ‏ترین سرمایه‏دار در خاور هند بود.ساسون انحصار تجارت نواحی وسیعی از ایران و عربستان را در اختیار گرفت.ساسون دوم(پسر)اکنون از قدرت و نفوذ و اعتباری‏ بیش از پدرش در این نواحی برخوردار است،و مردم او را سلطان تجارت می‏شناسند.»(صص 51-50).
یوشیدا در مقایسهء تجارت ساسون با تجار ایرانی‏ می‏نویسد:
«ساسون به اقلام عمدهء تجارت چنگ انداخته بود و فقط چند بازرگان ارمنی و عرب مانده بودند که اقلام‏ مصرفی عادی را معامله می‏کردند.»(ص 51)
اطلاعاتی که یوشیدا در سفرنامهء خود دربارهء خاندان‏ ساسون‏ها در بغداد،بوشهر و بمبئی داده است با داده‏های‏ مندرج در دایرة المعارف یهود،دارای اختلافات و حتی‏ تناقض‏های چندی است:
1.یوشیدا فردی را که از بغداد به بوشهر فرار کرده تلویحا دیوید ساسون دانسته است،حال آن‏که براساس مندرجات‏ دایرة المعارف یهود،این شیخ ساسون بن صلاح(1830- 1750 م)بود که پس از تصدی 40 سالهء ریاست جامعه یهودیان‏ بغداد به بوشهر گریخت.البته دیوید ساسون(1864-1792 م)و پسرش عبد الله(آلبرت)ساسون(1896-1818 م)نیز همراه او به بوشهر گریختند.16
2.یوشیدا تاریخ تقریبی فرار ساسون را سال‏های شروع‏ جنگ ایران و انگلستان بر سر مسأله هرات می‏داند.(1838 م) اما تاریخ دقیق مهاجرت و فرار ساسون‏ها به بوشهر سال‏ 1244 هـ.ق/1828 م.بوده است.17
3.دیوید ساسون در سال 1248 هـ.ق/1832 م.پس‏ از چهار سال اقامت در بوشهر درحالی‏که پدرش شیخ‏ ساسون بن صلاح در سال 1246/1830 در بوشهر فوت‏ کرده بود به هندوستان مهاجرت کرد و بنابراین در سال‏ 1838 در بوشهر نبوده است.او در این ایام 46 سال داشته‏ و«جوان»نبوده است.18
4.ساسونی که با یوشیدا معاصر بوده عبد الله(آلبرت) ساسون بوده است نه دیوید ساسون.زیرا دیوید ساسون در سال 1864(یعنی درست 16 سال قبل از سفر یوشیدا به‏ بوشهر)درگذشته بوده است.19
تجارت اسب در بوشهر
علاوه بر تریاک،یکی از اقلام صادراتی مهم دیگر از بندر بوشهر به هندوستان و برخی از کرانه‏های جنوبی‏ فلیج فارس،اسب بود،که هم کاربرد نظامی داشت و هم‏ اقتصادی.فرستاده امپراتوری ژاپن به دربار شاه ایران دربارهء صدور اسب از بوشهر می‏نویسد:
«شنیده بودم که اسب عربی ممتاز است،اما گمان‏ نمی‏کردم که صدور آن ممنوع باشد.مقام‏های حاکم ترک‏ [در بصره‏]نگران فراهم کردن اسب مورد نیاز برای سواره‏ نظام خود بودند و می‏ترسیدند که صدور اسب عربی نیروی‏ سواره نظام آنها را با کمبود اسب روبرو کند.پس،صدور آن‏ را موقوف به اجازهء مخصوص کرده بودند.اما سپاه انگلیس‏ در هند به اسب نیاز داشت تا سواره نظام خود را مجهز کند. پس،بازرگانان صادر کنندهء قرار پنهانی و جدا جدا با رؤسای‏ قبایل عرب برای خرید اسب گذاشته بودند.این اسب‏ها را از شط العرب،نزدیک محمره که رودخانه باریک و فاصله‏ دو کناره کوتاه است،به شنا می‏گذراندند.[...]بازرگانان‏ رشوه‏ای به ماموران(گمرک)ایران می‏دهند و اسب‏ها را از این راه به‏طور قاچاق(به هند و جاهای دیگر)صادر می‏کنند. صدور این اسب‏ها از طریق بوشهر انجام می‏گیرد،گویا سالانه‏ بیش از 1000 اسب از این راه صادر می‏شود.»(ص 58)
دولت،باری بر دوش مردم و تجار
یوشیدا در بازدید از بازار بوشهر و تماس شخصی با تجار مقیم بوشهر،متوجه یک موضوع مهم اجتماعی سیاسی‏ شد و آن بی‏اعتمادی مطلق بازرگانان ساکن بوشهر به‏ دولت ایران،و بالطبع ماموران محلی آن در بوشهر بود. یوشیدا صراحتا در این باره می‏نویسد:
«کنسول ترک(عثمانی)در بوشهر به من‏[که عازم‏ عراق بودم‏]گفت که معرفی‏نامهء مساعدی به عنوان‏ حکام بصره و بغداد برایمان می‏نویسد؛اما من فکر کردم و گفتم که نیازی به توصیه‏نامه نداریم،چرا که در این چند روز اقامتم در ایران‏[بوشهر]دیده بودم که مقام‏ها و ماموران‏ ایرانی تا چه اندازه رسمی و اداری رفتار می‏کنند و فکر کردم که شناخته بودن نزد مقام‏ها و تماس با ماموران،
آزادی ما را سلب می‏کند.نمونه‏اش این‏که در ایران که‏ می‏خواستیم اطلاعاتی دربارهء وضع تجارت و صنعت به‏ دست بیاوریم،همراه با ماموران نزد بازرگانان یا اهل پیشه‏ می‏رفتیم،اما مصاحبانم در این دیدارها راحت و آزاد حرف‏ نمی‏زدند و نمی‏توانستم گفت‏وگوی دلپذیر و رضایت‏بخشی‏ با آنها داشته باشم.فکر کردم که وضع ماموران ترک هم‏ چنین است و همراه بود آنها مانع تماس آزاد خواهد بود.» و سپس ادامه می‏دهد:
«وجود امتیاز طبقاتی میان مقام‏های حکومتی و بازرگانان نمایان بود.ماموران دولت شانی بالاتر از تجار و اهل کسب داشتند.ماموران حکومت اگر کار شرم‏آوری‏ هم با تجار و کسبه می‏کردند،باز آزمندانه از آنها توقع‏ داشتند و می‏خواستند سرکیسه‏شان کنند.»(ص 56)او از این هم فراتر رفته و درباره دخالت بی‏مورد دولت ایران در زندگی خصوصی و عمومی مردم،روی نکته مهم و قابل‏ تأملی انگشت تأکید گذاشته است:
«به‏طور کلی بازرگانان توانگری در ایران هستند،اما نمی‏دانند که چگونه پول روی هم بگذارند و شرکت تجاری‏ درست کنند.گذشته از این،اگر کسی بخواهد چنین شرکتی‏ در کار خود سهیم سازد.بدون رضایت این مقام‏ها هیچ‏ کاری نمی‏شود کرد.در نتیجه،این ماموران در کمپانی‏ شریک می‏شوند بی‏آن‏که سهمی بخرند یا سرمایه‏ای‏ بگذارند.آنها فقط در بهره و درآمد تجارتخانه شریکند.حق‏ این است که ماموران دولت نباید سربار مردم و تجارت آزاد باشند.کار و وظیفهء مقام‏های حکومت این نیست که در پی منافع خود بروند،بلکه باید کارها را به اقتضای حسن‏ اداره و صلاح حکومت انجام بدهند.»(ص 51)
افکار عمومی مردم بوشهر
تلقی مردم بوشهر،و به اصطلاح امروز افکار عمومی‏ بوشهری‏ها نسبت به فرستادهء امپراتور میجی به ایران و هیات همراه او چه بود؟یوشیدا به این سؤال چنین پاسخ‏ داده است:
«مردم محل با دیدن رفتار و خورد و خوراکمان،ما را «فرنگستانی»،یعنی اروپایی می‏خواندند.اما ایرانی‏ها باز در سیمای گندمگون ما خیره می‏شدند و می‏دیدند که ما روی قالی می‏نشینیم و برنج را تقریبا مثل آنها می‏خوریم، و فکر می‏کردند که ما باید مردمی از تیرهء هند و یا عرب‏ باشیم.در آغاز ورودمان به بوشهر،در خانه‏ای که به شیوهء ایرانی ساخته و آراسته شده بود ماندیم،آرام و ساکت بودیم‏ و برنج می‏خوردیم.از همین‏جا ایرانی‏ها به ما احساس‏ نزدیکی و دوستی پیدا کردند.
وقتی که با ایرانی‏ها هم سفره می‏شدیم،آن‏ها خوراک‏ را با انگشت دست راست به دهان می‏بردند و می‏خوردند. [...]اما پس از آن‏که ما در اتاق‏های بالای تجارتخانهء مرد هلندی مقیم شدیم،ایرانی‏ها کم‏کم نظرشان برگشت و احساس ناخوشایندی به ما پیدا کردند.»(ص 47)
هندوانهء آبدار بوشهر
ظاهرا تنها چیزی که سخت نظر و توجه یوشیدا و همراهانش را به خود جلب کرد و این ژاپنی‏ها زردپوست‏ را به تعریف و تمجید سرخی و شیرینی آن واداشت هندوانه‏ و خربزه‏های کاشت اطراف بوشهر بود.یوشیدا در تعریف از این دو میوهء ایرانی سنگ تمام گذاشته است:
«با این‏که بوشهر آب خوب و گوارایی ندارد،باز پروردگار رحمتش را شامل حال اهالی این سامان کرده و قدرت و برکت خداوند انواع میوه مانند خربزه و هندوانه را در حق این مردم ارزانی داشته است.در بستان‏های پیرامون بوشهر، خربزه و هندوانه بسیار بزرگ بار می‏آید که از گونهء داربستی‏ است.هندوانه‏ای را که دو پاره کردم،رسیده و آبدار بود و این‏ میوهء شیرین و پرآب،در آن‏روز داغ،تشنگیم را فرونشاند و خیلی مزه کرد.خربزه و هندوانه ایران خیلی خوش طعم و گواراست و به راستی که میوهء بهشتی است.»(ص 47)
برای پژوهندگانی که دربارهء تاریخ کشاورزی بوشهر در عصر قاجار و نوع میوه‏هایی که در این منطقه کشت‏ می‏شده است تحقیق و پژوهش می‏کنند،فراز نقل شده در بالا از ارزش زیادی برخوردار است.
هراس ماموران ایرانی از انگلیس
یوشیدا دربارهء بی‏اعتنایی ماموران دولتی به منافع و مصالح ملی،با موشکافی،به مسائلی اشاره کرده که هرچند تلخ است اما متاسفانه در دوران قاجار واقعیت داشته است. دربارهء خصلت عمومی ماموران ایرانی مقیم بوشهر می‏نویسد:
«ماموران دولت ایران هم کم‏ترین علاقه و توجهی به‏ مصالح ملی و اعتبار مملکت ندارند.آنها تن‏آسایی پیشه‏ کرده‏اند و فقط مراقبند که به منافعشان لطمه‏ای نخورد و حق و حسابشان مرتب برسد.»(ص 52)
همین فساد و از هم گیسختگی اداری بود که به شکل‏ یکی از موانع اساسی توسعه اقتصادی در ایران درآمد.هر چند این فساد،خود معلول از هم پاشیدگی سیاسی کشورو خصوصا بی‏توجهی شاه و دولت به امور مردم بود.
او درباره ترس و هراس ماموران دولتی از انگلیسی‏ها به نکتهء جالبی اشاره می‏کند:
«هنگام دیدار ما از بوشهر،میرزا علی اکبر خان،کارگزار خارجه این بندر بود.سابقهء کار او چنین است که چون‏ ناصر الدین شاه به فکر ایجاد نیروی دریایی افتاد و می‏خواست که این نیرو قدرت و اعتباری پیدا کند،این‏ میرزا علی اکبر را به جزیرهء مالت در دریای مدیترانه فرستاد تا نزد ناوگان انگلیسی مستقر آن‏جا آموزش ببیند.میرزا علی اکبر خان چند سالی از ناویان انگلیسی تعلیم گرفت و زبان انگلیسی را هم خوب آموخت،چنان‏که به روانی و مانند مردم انگلیس حرف می‏زد.
اما پیدا بود که این میرزا علی اکبر خان از انگلیسی‏ها سخت می‏ترسید،چنان‏که کسی از ببر بترسد.(ص 52)
سربازان و پادگان نظامی بوشهر
گفتیم که به همراه هیات ژاپنی فرد دیگری نیز بود به‏ نام نوبو یوشی فوروکاوا Nobo Yoshi Furukawa از ستاد ارتش ژاپن‏20طبیعی است با وجود چنین عنصری در ترکیب گروه ژاپنی،بعد از تجارت و بازرگانی،مهم‏ترین‏ موضوعی که جلب نظر یوشیدا را کرد،ارتش،پادگان نظامی‏ و وضعیت نیروهای نظامی و سربازان ایرانی مستقر در بوشهر بود.دربارهء پادگان نظامی بوشهر می‏نویسد:«در بوشهر پادگانی بودو که سربازان آن‏جا بیهوده روزگار می‏گذراندند و همیشه در حال چرت زدن و خمیازه کشیدن‏ بودند.تفنگ‏هایشان از نوع قدیمی بود که در لولهء آن باروت‏ پر می‏کردند.اما به این تفنگ‏های کهنه‏شان خیلی‏ می‏نازیدند و می‏گفتند:
«تفنگ‏های ما از اسلحهء عرب‏ها بهتر است!»(ص‏ 47)
توصیفی که یوشیدا درباره وضع فلاکت‏بار سربازان‏ مقیم بوشهر می‏دهد جدا دل‏آزار و اندوه‏بار است و دل هر خوانندهء میهن‏دوست را از ظلم و ستم دودمان قاجار و بی‏اعتنایی که به ملک و ملت داشتند مالامال از خشم و کین می‏سازد.یوشیدا داستان مضحک اما تأسف‏باری در این باره روایت کرده است:
«بار نخست که نوبت پست عوض کردن سربازها [که جلو منزل یوشیدا و همراهانش پاسداری می‏دادند] رسید،دو قراولی که می‏بایست بروند جلو ما ایستادند و با ادب و احترام سلام نظامی دادند و منتظر ماندند.تعجب‏ کردم که چرا اینها همچنان سرپا مانده‏اند و نمی‏روند و پ‏ در پی سلام نظامی می ژدهند.سرانجام به زبان آمدند و گفتند که«بخشش»(-انعام)می‏خواهند.پس من به هر یک از آن‏ها یک قران«بخشش»دادم.21با این قرار می‏بایست هر روز دو قران به قراول‏ها بدهم.این بود که به‏ پادگان گفتم که دیگر قراول نمی‏خواهم و نگهبان‏ها را برداردن.اما فرمانده پادگان به تعارف برگزار کرد و با زبان بازی خواهش مرا نپذیرفت،نه قراول‏ها را برداشت و نه به سربازها دستور داد که درخواست«بخشش»نکنند. پس از آن چون دیدیم که این سربازها عاطل می‏ایستند و برای همین کار روزی دو قران می‏گیرند،فکر کردیم که از آنها کار بخواهیم.این بود که آنها را به خانه شاگردی‏ وداشتیم.»(ص 48)
خوانندهء ایرانی باید بداند که در ژاپن دورهء میجی رسم‏ «بخشش»و«انعام»مرسوم نبوده است و میزان شگفتی‏ یوشیدای تاجر مسلک(که حاضر نبود برای هیچ چیزی‏ که سودی برای او ندارد پول خرج کند)قابل پیش‏بینی‏ است.استاد شوکو اوکازاکی در این باره به مطلب جالبی‏ اشاره کرده است:«مسافران باختری در کتاب‏ها و سفرنامه‏هایشان از رسم تعارف و انعام انتقاد کرده‏اند.اما بسیاری از آنها دربارهء این وضع از پیش می‏دانستند و در جامعهء خود آنها هم این سنخ رسم به کیفیتی دیگر بود.اما یوشیدا و همراهانش که دنیایی جز ژاپن نمی‏شناختند و دربارهء رسم دادن و گرفتن تعارف و انعام چیزی نمی‏دانستند، برخورد با این وضع برایشان تکان‏دهنده بود.چنین رسم و رفتاری در ژاپن نبود.22
هوتس و یوشیدا
هوتس یک بازرگان هلندی بود که سال‏های زیادی در بوشهر اقامت داشت،او شرکتی بزرگ و معظم در بوشهر با عنوان Hotz and Son افتتاح کرده بود که شاخه‏ای‏ نیز در اصفهان داشت.اوکازاکی بر این باور است که«آن‏ روزها بزرگ‏ترین شعبهء شرکت خارجی در بوشهر،بازرگانی‏ هاتس Hotz and Son بود23...».یکی از فعالیت‏های‏ اصلی هوتس،تجارت تریاک در جنوب غربی ایران و صادرات آن به هندوستان و چین بود.یوشیدا در این باره‏ نوشته است:
«تجار هلندی هم،مانند آقای هوتس،در بوشهر بودند،کار او هم تجارت تریاک بود.»(ص 49)گفتیم که‏ هیات ژاپنی وارد بوشهر که شد،پس از دو بار جابه‏جا شدن‏ سرانجام در طبقهء دوم منزل هوتس استقرار یافت.یوشیدا در سفرنامهء خود از کمک‏های بی‏دریغ این بازرگان هلندی‏ سپاسگزاری فراوانی کرده است.هوتس نه تنها طبقه دوم‏ منزلش را در اختیار ژاپنی‏ها گذاشت؛بلکه کمک‏اهی‏ بسیار دیگری نیز به شخص یوشیدا و همراهانش کرد، پس از چند روز اقامت در بوشهر،یوشیدا که دید هنوز از کشتی ژاپنی و برخی از اعضای هیات خبری نیست،از فرصت استفاده کرد و با یک کشتی کمپانی هند شرقی‏ انگلستان،به اتفاق دو نفر دیگر راهی عراق شد تا از بصره، بغداد و آثار باستانی ویرانه‏های تمدن بابل دیدن کند. هوتس که دوستانی در بصره و بغداد داشت،نه تنها راهنمایی‏های ارزنده راجع به این سفر به او کرد بلکه‏ توصیه‏نامه‏هایی نیز برای دوستانش در بصره(ص 60)و بغداد(ص 68)نوشت.همین توصیه‏نامه‏ها بود که رنج‏ سفر به بین النهرین را تا اندازه زیادی بر یوشیدا و همراهانش‏ آسان کرد.
علاوه بر این،این هوتس بود که به دیگر اعضای ژاپنی‏ مقیم بوشهر،و دو نفر ژاپنی دیگر به نام‏های فوروکاوا و تسوچیدا که با کشتی ژاپنی،هشت روز پس از مسافرت‏ یوشیدا به بغداد در تاریخ 1297 هـ.ق/29 ژئوئن 1880 م.24 وارد بوشهر شدند،کمک‏های زیادی کرد.یوشیدا در این باره‏ نوشته است:
«خوشبختانه در این مدت که من نبودم آقای هوتس‏[...] به آنها می‏رسید و مهربانی و دلسوزی بسیار نشان می‏داد. بازرگانان همه از توجه او دلخوش شده،ناخوشایندی خوراک و مسکن و هوا را کم‏وبیش فراموش کرده بودند.»(ص 83)
نارضایتی بازرگانان ژاپنی
یوشیدا و یوکومایا در روز دوم اوت 1880 م.از سفر بغداد به بوشهر بازگشتند.اما در بازگشت بازرگانان ژاپنی مانده‏ در بوشهر را کلافه و سردرگم دیدند:
«از سفر که به بوشهر باز آمدیم،آقای یوکومایا و من از گرما سخت کلافه شده بودیم؛اما به اندازهء بازرگانان ژاپنی‏ که در بوشهر مانده بودند،خسته و دلتنگ و بی‏طاقت نشده‏ بودیم.[...]ما که رفتیم،آنها دیگر نمی‏توانستند خبر بگیرند که ناو ژاپنی«هیه ی»کی از اقیانوس هند به خلیج‏ فارس می‏آید،و نمی‏دانستند که کالاهای نمونه و اثاثه‏شان‏ که در این کشتی بود کی به بوشهر می‏رسد.بدی هوا و گرمایی که تصورش را نکرده بودند،بر ناراحتی آنها می‏افزود و از وضع خوراک و مسکن هم دل‏خوشی نداشتند.ناله و شکوه‏شان هر روز بالا می‏گرفت.پیش از این هم‏ رام چندرا،مترجم هندی ما،که از پترزبورگ ترتیب آمدنش‏ را داده بودند تا در بوشهر به ما بپیوندد و راهنمایمان باشد، دیر کرده بود[...]بازرگانان هیات ما از این تاخیر نگران و بی‏حوصله شده بودند.»(ص 83)
کار چنان بالا گرفت که برخی از بازرگانان ژاپنی‏ حاضر نبودند عازم تهران شوند و به بهانه‏های مختلف‏ قصد بازگشت به ژاپن را داشتند:
«...بازرگانان هیات سر ناسازگاری داشتند و به من‏ می‏گفتند:
-سفر به تهران در این هوای گرم خیلی سخت است!
-ما زبان مردم این سرزمین را نمی‏فهمیم!
-آمادگی شایسته برای سفر به تهران نداریم!
-غذای این‏جا به ما نمی‏سازد.
پیدا بود که آنها در کار خود سرگردان مانده و در کار سفر به تهران دودل شده‏ اند. من ضمیرشان را خواندم و دلم به‏ حالشان سوخت.فکر کردم که آنها همیشه کارشان را با قلم و چرتکه گذرانده‏اند،اما حالا می‏باید عرصهء تازه‏ای را بیازمایند.»(ص 84)
یوشیدا که این«اعتصاب»را دید،مجبور شد با زبان‏ دیگری با بازرگانان تن‏پرور و نازپرورده سخن بگوید و آنان‏ را سر جایشان بنشاند:
«به آنها گفتم که:
ما سفری دراز در پیش داریم؛ناگزیریم که بر اسب‏ بنشینیم و چاپار برانیم،تفنگ و شمشیرمان را برای دفاع‏ همراه داشته باشیم،برای مقابله با هر پیشامدی آماده‏ باشیم،در روز مبادا برای حفظ خودمان بجنگیم،هر جا که‏ به آب دسترسی نباشد باید بی‏آبی و تشنگی بسازیم،اگر جای خوابیدن و آسودن پیدا نکردیم باید بی‏آن سر کنیم، روزها باید بیاساییم و شب‏ها در تاریکی راه بپیماییم...
این چیزها را که گفتم،رنگ بازرگانان پرید و خود را باختند و زبان به شکایت باز کردند که:
ما هیچ نمی‏دانستیم که سفری چنین سخت در پیش‏ داریم.گرما بیداد می‏کند.
من قیافه جدی گرفتم و به روی آنها خیره شدم.همه‏ حرف‏های آنها را نمی‏نویسم.همین اندازه بگویم که چیزهای‏ ناخوشایند زیاد گفتند و ناراحتم کردند...»(صص 85-84).
کشتی کشور آفتاب تابان در ساحل بوشهر
گفتیم که سه روز قبل از آن‏که یوشیدا از سفر عراق‏ بازگردد در 29 ژوئن 1880 ناو جنگی هیه ی در سواحل بوشهر لنگر انداخت و باقی‏ماندهء هیات ژاپنی را به بوشهر رساند. یوشیدا پس از ورود مجدد به بوشهر به همراه فرمانده ناو هیه‏ی‏ به دیدن حاکم بوشهر و همچنین کارگزار امور خارجه در ایران در بوشهر،یعنی میرزا علی اکبر خان،رفتند و از سوی آنان مورد پذیرایی گرم و صمیمانه‏ای قرار گرفتند.(ص 84)
یوشیدا نیز به افتخار مقامات سیاسی ایرانی و خارجی‏ مقیم بوشهر در عرشهء کشتی هیه‏ی مهمانی شام فصلی‏ داد که در آن علاوه بر اعضای هیات ژاپنی،حکمران‏ بوشهر و کارگزار امور خارجه نیز شرکت کردند.(ص 84) فوروکاوا در سفرنامه‏اش نوشت که در این مهمانی شام از نمایندهء سیاسی بریتانیا در بوشهر و خلیج فارس نیز دعوت‏ شده بود که در آن شرکت نکرد و نیامد.25
حقیقت این است که به مصداق سخن سعدی شیرازی‏ که فرموده است:«دو پادشاه در یک اقلیم نگنجد»انگلیسی‏ها اصلا خوش نداشتند که رقیب اقتصادی در خلیج فارس و جنوب ایران داشته باشند و نارضایتی خود را از حضور ژاپنی‏ها با برخورد بسیار سردشان با آنان در بوشهر نشان دادند.آنها نه تنها در مهمانی شام عرشه کشتی هیه ی شرکت نکردند بلکه از روز اول ورود ژاپنی‏ها به بوشهر هیچ کمکی هم به‏ آنها نکردند.اوکازاکی در این باره نوشته است:
«وزارت خارجهء ژاپن از طریق وزیر مختار بریتانیا در توکیو از وزارت خارجهء انگلیس درخواست مساعدت و همراهی(با هیات یوشیدا)کرده بود.اما سفارت انگلیس‏ در تهران در برابر آنها خونسردی نشان داد.رس(Ross) نمایندهء حکومت هند مقیم بوشهر ورود یوشیدا و همراهان‏ را به وزیر مختار انگلیس در تهران تلگراف کرد،اما ترتیب‏ اثری داده نشد.»26
از بوشهر به شیف
هیات ژاپنی کم‏کم خود را آماده حرکت از بوشهر کرد. آنها یک آشپز بوشهری به نام«علی بشیر»(علی باش؟) را استخدام کردند.هوتس طبق معمول در این مرحله نیز از راهنمایی آنان خوددداری نورزید و حتی به یوشیدا توصیه‏ کرد که برای پاسخ مثبت دادن به انبوه بیمارانی که او را در مسیر راه،«؛دکتر صاحاب»تصور کرده و به وی مراجعه‏ خواهند کرد(بدون آن‏که انکار پزشک بودن فایده‏ای در اعتقاد آنان داشته باشد)،مقداری داروی«بی‏خطر»بردارد.
یوشیدا در این باره نوشته است:
«از بوشهر که حرکت می‏کردیم،آقای هوتس بازرگاان‏ هلندی،گفت که برای روز پیشامد و برخورد با چنین وضعی‏ بهتر است که جعبهء دارویی برداریم.من از آقای هوتس‏ پرسیدم که چه دارو[یی‏]همراه برداریم،و او پاسخ داد: دارویی با خود ببرید که نه اثر و نه زیان داشته باشد.و افزود:در راه سفرتان،روستاییان از شما دارو خواهند خواست‏ و نمی‏توانید درخواستشان را رد بکنید.از سویی هم،شما پزشک نیستید و راه درمان ناخوشی‏ها را نمی‏دانید.پس‏ بهتر است که دارویی بی‏اثر و بی‏ضرر به آنها بدهید تا رفع‏ محضورتان بشود و از دستشان خلاص شوید.سفارش‏ آقای هوتس را که شنیدیم،خندیدیم،اما اکنون می‏دیدیم‏ که او درست گفته بود»(ص 102)
در زمان قاجار مسافرانی که قصد خروج از بوشهر را داشتند می‏توانستند از دو وسیلهء کندرو و«سریع السیر» استفاده کنند.وسیلهء کندرو همانا عبور با کاروان و «سریع السیر»اسب‏های تندرو بود که هرچند کیلومتر،آنها را عوض می‏کردند.مسافران ژاپنی دو دسته شدند.یوشیدا و چند نفر به همراه مترجم هندی با چاپار از بوشهر خارج‏ شدند و ما بقی هیات به یکی از کاروان‏هایی که قصد رفتن‏ به شیراز داشت،پیوست.(صص 88-87).
در اواسط دوران قاجار برای خارج شدن از بوشهر و حرکت به طورف شیراز،دو راه وجود داشت:یکی راه بوشهر -چاهکوتاه-احمدی-برازجان و دیگری راه بوشهـ- شیف-شبانکاره-برازجان.یوشیدا و همراهانش راه دوم‏ را برگزیدند و سرانجام پس از 56 روز اقامت در بندر بوشهر و سفر به عراق،در روز 25 ژوئیه 1880 م/1297 هـ.ق. بوشهر را به قصد شیف ترک کردند.27
فاصلهء بوشهر تا شیف شش فرسنگ است که‏ مسافران ما آن را شب هنگام و با کشتی‏های کوچک‏ طی کردند.(ص 92)
مشکلات سفر از شیف به برازجان
ژاپنی‏ها از شیف تا اسب‏های تندرو به طرف شبانکاره، واقع در منطقهء دشتستان،حرکت کردند.یوشیدای انقلابی‏ و آرمان‏خواه و گروه همراهش اسب سواران ماهری نبودند و در راه شیف به برازجان مرتب از اسب سقوط کرده و به‏ زمین می‏افتادند.
یوشیدا شرح جالبی در این باره داده است:
«لباس ما همه یک جور نبود.کسانی از ما لباس ایرانی‏ پوشیده بودند و عده‏ای دیگر لباس اروپایی.بعضی هم لباس‏ طرز قدیم ژاپن در بر و شمشیر به کمر داشتند.یکی از بازرگانان‏ شمشیری را که بسته بود نشانم داد و گفت:
در سال‏های پیش از دورهء«میجی»و«نهضت تجدد» ژاپن،این شمشیر را می‏بستم و در روزهای آغاز سال نو هم با لباس سامورایی و بستن این شمشیر ژاپنی،برای‏ دیدوبازدید دوستانم می‏رفتم.[...]قاطرها آرام می‏رفتند و ما روی آنها راحت بودیم،اما نگهداشتن این چارپایان از رفتن برایمان دشوار بود.افسار قاطرها را با هردو دست و محکم می‏کشیدیم،اما باز نمی‏ایستادند.از آن‏جا که به‏ نشستن بر چارپا عادت نداشتیم،بارها از روی قاطر افتادیم. تا من می‏رفتم به اولی که از قاطر به زمین افتاده بود کمک کنم،دومی می‏افتاد و هنوز او را بلند نکرده بودم که‏ سومی سرنگون می‏شد.اما کنار یکدیگر و تقریبا چسبیده‏ به هم حرکت می‏کردیم.»(صص 89-88).
اسیر در دام طوفان شن
رسیدن به برازجان برای کاروان ژاپنی‏ها ساده و آسان‏ نبود.آنان در مسیر شیف به برازجان دچار طوفان شن‏ شدند.طوفانی که یوشیدا آن را چنین توصیف کرده است:
«به بیابان که رسیدیم،از بیابان خشک و گسترده‏ ناگهان طوفان شن به پیشبازمان آمد.28گرد و غبار چهرهء خورشید بامدادی را تیره کرد.ستون شن،بیابان را می‏پیمود یا که با گردباد می‏پیچید.تندباد،ابری از خاک و شن را به‏ آسمان می‏برد،و چون امواج اقیانوس سهمگین و خروشان‏ بود.نزدیک بود که ما تا کلاه زیر شن بمانیم و زنده به گور شویم.رام چندرا[مترجم گروه‏]با فریاد گفت:
-صورتتان را بپوشانید!
من با پارچهء سفیدی که به جای کلاه روی سر داشتم،بینی و دهانم را پوشاندم.قاطرها سرشان را پایین‏ انداخته بودند و قدم از قدم بر نمی‏داشتند.ما قاطرها را با چوبدستمان می‏زدیم و به هر زحمت که بود پیش‏ می‏راندیم...»(ص 90).
کاروان با هر زحمتی و مشتقی بود،درحالی‏که سواران‏ با چوب دستی به قاطرهای خود می‏زدند،ظهر روز 26 ژوئیه 1880 به برازجان رسید.
اضطراب در برازجان
کاروان در اوضاعی به برازجان رسید که توفان شن‏ همه جا را تاریک کرده بود و درختان نخل جلوی کاروانسرای‏ برازجان از فشار تندباد کمر خم کرده بودند.در این‏جا بود که‏ رئیس کاروان همراهانش را شمرد و دید که یکی از آنها،? بنام فوجیتا29گم شده است و همراه آنان به برازجان‏ نرسیده است.فوجیتا بازرگانی بود که به قاطرسواری هیچ‏ عادت نداشت و از شیف که حرکت کرده بودند چندین بار در راه از قاطر افتاد و پی در پی عقب مانده بود.گم شدن‏ فوجیتا اضطراب و نگرانی فوق العاده‏ای در یوشیدا و دیگر اعضای هیات ژاپنی ایجاد کرد.کمی صبر کردند تا شاید فوجیتا بازگردد اما وقتی امید بازگشت او به نومیدی مبدل‏ شد همگی فکر کردند که فوجیتا در میان راه از قاطر به‏ زمین افتاده و زیر شن بیابان زنده به گور شده است. یوشیدا می‏نویسد:
«به گمان او،او در دیار غربت جان باخته و روانهء بهشت شده بود.اما اگر به احتمالی،در بیابان راه گم کرده‏ و سرگردان مانده بود،می‏بایست به نجاتش بشتابیم. کاروانسرادار به ما گفت که بهتر است صبر کنم تا توفان‏ بخوابد.هوا در میان روز گرم‏تر شد.ما خسته و بی‏رمق در کاروانسرا افتادیم.هیچ کدام ما توان حرف زدن نداشت و همه از نفس افتاده بودند.هریک از ما از تشنگی می‏نالید و می‏گفت:
-کمی آب به من بدهید!
مرد ایرانی کاروانسرادار به ما آب داد نوشیدیم.او خیلی‏ مهربان بود و پذیرایی و رفتارش به ما راحت بخشید و آرامش‏ داد.شب که شد،توفان شن بند آمد.ما هم حال آمده و نیروی از دست رفته را بازیافته بودیم.»(صص 91-90)
نجات یک ژاپنی توسط دشتستانی
شب هنگام یوشیدا از اتاق خاک‏آلود و کثیف‏ کاروانسرای برازجان بیرون آمد و با همراهانش دربارهء فوجیتای گم شده صحبت کردند:
«همه برای سرنوشت او نگران بودند و در این باره با یکدیگر حرف می‏زدند و هرکسی چیزی می‏گفت.یوشیدا تصمیم گرفت گروهی را به جستجوی او اعزام دارد.در حالی‏ که همه از زنده ماندن و بازگشت او نومید شده بودند ناگهان دو روستایی دشتستانی را دیدند که از دور در حالی‏ که زیر بازوهای فوجیتا را گرفته بودند او را به طرف‏ کاروانسرا می‏آوردند!».
یوشیدا می‏نویسد:
«فوجیتا رنگش پریده بود،اما زود او را شناختیم.همهء ما بی اختیار دست زدیم و با فریاد شادی او را استقبال‏ کردیم.»(ص 91)
معلوم شد همان دو دهقان زحمتکش و شریف‏ دشتستانی فوجیتا را از مرگ حتمی نجات داده و پس از دادن نان و ماست و هندوانه به او،وی را به طرف کاروانسرا آورده‏اند.کمی که حال فوجیتا خوب شد،ماجرای گم شدن‏ و نجاتش را برای دوستانش چنین تعریف کرد:
«در هنگامهء توفان و تندباد،من از گروه شما عقب‏ ماندم.بسیار کوشیدم تا خودم را به شما برسانم،اما از آن‏جا که به قاطرسواری عادت ندارم،ناگهان از روی قاطر افتادم‏ سرم گیج می‏رفت و حال بدی داشتم.تاب بلند شدن و
دوباره بر قاطر نشستن را نداشتم.هیچ کار نمی‏توانستم‏ بکنم.باد هم تند و سخت می‏وزید.دو تا از همراهانمان‏ برگشتند تا در آن توفان کمکم کنند.توفان سخت‏تر می‏شد و از راه ماندن و کمک رساندن به من خود آنها را هم در خطر می‏انداخت.در آن تندباد،همدیگر را به نام و با فریاد صدا می‏زدیم تا به هم قوت قلب بدهیم.اما از بخت بد، سرانجام به هم نرسیدیم و از یکدیگر دورتر افتادیم.من‏ فکر کردم که اجلم رسیده است و زیر شن‏های این بیابان‏ زنده به گور خواهم شد و آمادهء مرگ شدم...در همان‏ لحظه‏های نومیدی،دو مرد ایرانی به من نزدیک شدند و مچنان‏که به سویم می‏آمدند دست‏هایشان را تکان‏ می‏دادند.ندانستم که آنها از کجا آمدند.آنها با حرکت سر و دست گفتند:باید زود راه بیفتید و بروید و از این توفان و گردباد بگریزید.دو رفیق ژاپنیم اشارهء آن‏ها را فهمیدند و تند برگشتند و مرا در آن حال گذاشتند.آن دو ایرانی کمکم‏ کردند تا دوباره بر قاطر نشستم و باهم به یک آبادی در کنار بیابان،که در یک مایلی این‏جا و کنار نخلستان است‏ رفتیم.»(ص 91)
و درباره مهمان‏نوازی و مهربانی دهقانان دشتستانی‏ و کمک به او می‏گوید:
«از حال رفته بوم.ایرانی‏ها از من پرستاری و پذیرایی‏ کردند و هندوانه و ماست و نان برایم آوردند.خوراک بسیار گوارایی بود و با اشتها خوردم.صبر کردیم تا توفان گذشت‏ آن وقت ایرانی‏ها باز یاری و مهربانی کردند و مرا به این‏جا رساندند.»(ص 91)
نان برازجان در معبدی در ژاپن
فوجیتا داستان نجات معجزه آسایش را با شوق و شادی‏ به پایان رساند و از آن دو دهقان دشتستانی برای نجات‏ جانش تشکر زیادی کرد.30
سال‏ها بعد یوشیدا در این باره در سفرنامه‏اش نوشت: «فوجیتا تکه نانی(که از غذایش مانده و با خود آورده‏ بود)به ما نشان داد.او آن تکه نان روستای ایران را در سراسر سفرمان با خود نگهداشت به یادگار به ژاپن آورد و در این‏جا،آن نان را در کامیدانا[زیارتگاه یا محراب در مذهب شینتو آئین قدیم ژاپن در خانه‏]در خانه‏اش گذاشت. جالب این است که فوجیتا این پیشامد را هرگز از یاد نبرده‏ و از آن خاطره‏ای خوش برایش مانده است.هر روز جلو کامیدانا می‏نشیند و دو کف دست را بر هم می‏گذارد و دست‏ها را روبه‏روی صورت می‏گیرد و شکر خدا را به جا می‏آورد که او را نجات داد.»
برازجان،جایی که دماسنج دیگر کار نمی‏کند
فردای آن روز،یعنی روز 27 ژوئیه 1880 م.ژاپنی‏ها گشتی در برازجان زدند و سپس به سوی روستای دالکی به‏ راه افتادند.یوشیدا درباره برازجان،توفان شن و گرمای‏ فوق العادهء هوا می‏نویسد:
«پیش از آن‏که سربازان انگلیسی تا سال پیش این‏جا را پایگاه خود کنند،برازجان روستایی بود دورافتاده میان‏ چند تپه کوچک.پس از کمی آسودن در برازجان،قوّت و جانی گرفتیم و از این‏جا به راه افتادیم.رام چندرا،مترجم‏ هندیمان،توصیه کرد که برای این راه تفنگچی استخدام‏ کنیم.تفنگچی‏ها،کسانی هستند که در برابر پول کمی،با اسلحهء سبک همراه مسافر می شوند و از او محافظت‏ می‏کنند.شش تفنگچی درحالی‏که تفنگ‏هایشان را بر دوش انداخته بودند با ما می‏آمدند.نمی‏دانستیم که اگر پیشامدی بشود،کاری از آن‏ها ساخته است یا نه.از برازجان‏ راهمان از میان تنگه و کتل‏های لرستان‏[!].می‏گذشت. این‏جا گذرگاه سربالا و سختی است و این راه را باید با دقت و احتیاط می‏رفتیم.
امروز به توفان شنی برخوردیم که باد شرقی نام دارد و باد موسمی و خطرناکی است.از یک ایرانی اهل محل‏ شنیدم که اگر این باد قوی‏تر بود ما را از قاطر می‏انداخت و زیر شن‏ها زنده به گور می‏کرد.[...]گرفتار آمدن در توفان‏ شن ما را گیج و بی‏حال و رمق کرد چنان‏که پنداری خون‏ در رگ هامان خشکیده است.به حرارت‏سنج نگاه کردم؛ آن هم از کار افتاده و جیوه در شیشهء استوانه‏اش از درجه‏ها بالا زده بود.»(ص 92)
دالکی
هنگام عبور از برازجان به دالکی،کاروان ژاپنی‏ها از منطقه گوگردی نزدیک دالکی،که بوی بد آن مشام هر مسافری را(حتی تا امروز)می‏آزارد،عبور کردند.گرما، سختی راه و تشنگی،همهء اعضای گروه را چنان کلافه‏ کرده بود که عقل آنان را از کار انداخته بود و حتی‏ نمی‏توانستند به اندازهء قاطر فکر کنند!یوشیدا با طنز ظریفی در این باره می‏نویسد:
«سپیده دم فردای آن‏روز به دالکی رسیدیم.این بار چیز غریب و تازه،جویباری بود که در راه دیدیم.در این‏جا آب تند می‏جوشید و می‏رفت و سنگ‏های عجیب که از اثر گوگرد ترد و شکننده می‏نمود و در کنار و میان جوی فراوان‏ بود[...]بوی گوگرد که از این چشمه بر می‏خاست هوا را پر کرده و نفس کشیدن را دشوار ساخته بود.چون این‏ روزها صدای آب به گوشمان نخورده بود،دل خوش کردیم‏ که این زمزمهء رفتن آب در جوی یا رودی است،و امیدوار شدیم که به آبی می‏رسیم.قاطرها سر به زیر انداخته بودند و می‏رفتند و از پایاب جوبیار گذشتند.این‏جا و آن‏جا باریکهء آبی روان بود.چارپایان که به این جوی‏ها می‏رسیدند، تند رد می‏شدند و برای نوشیدن نمی‏ایستادند.این‏ حیوان‏ها آب را خوب می‏شناختند و له له زنان در جستجوی جایی بودند که آب از شکاف کوه به میان‏ تخته سنگ‏ها می‏ریخت.حیوان‏ها را به حال خود گذاشتیم تا ما را به سرچشمه رساندند.آبی که از میان‏ تخته سنگ‏ها می‏ریخت،خوش و گوارا بود.از آن‏ نوشیدیم و تشنگی را فرونشاندیم و به هوش و هنر چارپایان آفرین گفتیم.با افسوس و اندوه دیدیم که‏ شناخت و شعور ما مسافران نیازموده و ناآشنا از قاطرهای ایرانی کمتر است.»(صص 93-92).
«شیر»آمد
کاروان یوشیدا شب هنگام به کتل رسید و در یکی از روستاهای اطراف راه استراحت کرد.بامدادان اتفاق جالب‏ و خنده‏داری افتاد که با نقل آن از زبان و قلم‏ یوشیدا ماساهارو،دفتر سفرش به بوشهر و دشتستان را می‏بندیم:
«...هنوز خواب و بیدار بودیم که با صدای کسی که‏ از بیرون خانه بلند فریاد می‏کرد:شیر آمد!شیر آمد!از جا پریدم.دیدم رام چندرا که مترجم هندی ماست پریشان و هراسان فریاد می‏کند:شیر آمد!شیر آمد!و با شتاب این‏ سو و آن سو دود و دست و پایش را گم کرده است.از او پرسیدم:چرا این‏طور فریاد می‏کنی؟ما که بند دلمان پاره‏ شد!او پاسخ داد که از خواب بیدار شده و از خانه بیرون رفته، یکی از مردم روستا را دیده که می‏آید و با صدای بلند می‏گوید:شیر!شیر!
[...]رام چندرا که در آن دم صبح هنوز خواب‏آلود و گیج بود،سخن مرد شیرفروش را به معنی آمدن شیر بیشه گرفته و فریادزنان به هر سو دیده بود.همراهان‏ ما هم به شنیدن فریاد او اسلحهء خود را برداشته و بیرون‏ خودشان مانند شیر و پنیر در سینی رویین و مسین‏ گذاشته‏اند و می‏آورند.آنها نزدیک آمدند و سینی‏ها را با ادب و مهربانی به ما دادند.دانستیم که دچار بدفهمی‏ شده و مهربانی و مهمان‏نوازی مردم روستا را طور دیگر تصور کرده بودیم...»(ص 101)
یوشیدا ماساهارو پس از 45 روز مسافرت طاقت‏فرسا، سخت و خسته‏کننده در داخل ایران،سرانجام به تهران‏ رسید و پس از چند روز اقامت در پایتخت به حضور ناصر الدین‏ شاه قاجار بار یافت.31
یوشیدا و گروه او پس از 110 روز اقامت در تهران،در روز 30 دسامبر 1880 م.تهران را ترک کردند و به طرف‏ شمال کشور،برای خروج از ایران به راه افتادند.در هنگام‏ خروج از ایران آشپزی که از بوشهر یوشیدا و گروهش را
همراهی می‏کرد،دست به رفتار جالب و عجیبی زد که‏ تحسین یوشیدا را برانگیخت.او در این باره می‏نویسد:
«...از ورودم به ایران که به بوشهر رسیدم مرد عرب زبانی همراهم بود به نام علی بشیر،که انگلیسی هم‏ حرف می‏زد.او مردی باصفا و صادق و ثابت قدم بود و نیز خوش‏بنیه و چابک و کاری و زحتمکش.این علی در طول‏ سفر و اقامتمان در ایران برایمان غذا می‏پخت و کارهای‏ روزانه‏مان را انجام می‏داد؛لباس‏هامان را پاکیزه و آماده‏ می‏ساخت و چیزهای مورد نیازمان را فراهم می‏کرد و در واقع خانه شاگردی ما را می‏کرد.هنگامی که از او خداحافظی می‏کردم،جزئی پولی به رسم انعام به او داد. علی بشیر سرش را تکان داد و(آن را نپذیرفت)و گفت که‏ تمنا دارد که(به جای پول)تقدیرنامه به او بدهم.تعجب‏ کردم که مردی در وضع او چگونه ارزش تقدیرنامه را چنین‏ شناخته و دریافته است.او افزود:افتخار چیزی است و الا و ارزنده که همه عمر برایمان می‏ماند!نمی‏دانم که او این‏ معنی را کجا آموخته و چگونه به این معرفت رسیده بود. البته من درخواست او را با میل و رضا اجابت کردم(و تقدیرنامه‏ای به او دادم).او پیش‏آمد و پایم را بوسید.او بیرون(دروازه)ارگ ما را بدرقه کرد و درحالی‏که دست‏ تکان می‏داد و به آواز بلند سفر بخیر می‏گفت،ایستاده بود تا از نظر دور شدیم.»(ص 221)
هیات ژاپنی سرانجام در روز 13 ژانویه 1881 م.ایران‏ را برای همیشه ترک کردند.»32
سال‏ها پس از بازگشت یوشیدا به ژاپن،او خاطرات‏ سفرش به ایران را نوشت و در سال 1894 م.منتشر کرد. متن سفرنامهء یوشیدا به زبان ژاپنی قدیم تحریر شده است.از این روی برای ژاپنی‏های امروز خواندن و فهمیدن آن بسیار دشوار است.به همین خاطر یک محقق ژاپنی بنام کانه‏ کوتامی یو Kaneko Tamiyo تحریر تازه و امروزی از این کتاب تهیه و در ژانویه 1991 در توکیو منتشر کرد.
ترجمه فارسی این کتاب نیز به همت دکتر هاشم رجب‏زاده، استاد دانشگاه اوسکای ژاپن و با همکاری ی.نی‏ئی‏یا، و از روی متن اصلی و قدیمی،در سال 1373 توسط انتشارات آستان قدس رضوی چاپ و منتشر شده است.
از ژاپنی‏هایی که در عصر قاجار به ایران مسافرت‏ کردند چند سفرنامهء دیگر نیز به زبان ژاپنی قدیم موجود است،(مانند سفرنامه‏های فوروکاوا و یاساماسا فوکوشیما (Yasamasa Fukushima)33که در آنها دربارهء بوشهر نیز سخن رفته است که امیدوارم در آینده این متون‏ ارزشمند و تاریخی به فارسی ترجمه و منتشر شود.
پی‏نوشت‏ها:
(1).استاد اوکازاکی در مقالهء زیر علاوه بر این‏که خود تجزیه و تحلیل ارزنده‏ای از دستاورد سفر اولین فرستاده ژاپن به ایران به دست‏ داده است،حدود 10 مقاله و رساله را نیز که توسط استادان ژاپنی در این‏ باره نوشته شده معرفی کرده است نک:شوکو اوکازاکی:نخست هیات‏ سفارت ژاپن به ایران در دورهء قاجاریه.ترجمهء:دانشجویان بخش‏ فارسی دانشگاه مطالعات خارجی اوساکا زیر نظر دکتر هاشم رجب‏زاده. آینده،سال پانزدهم،شماره‏های 5-3،سال 1368،صص 52-251.
(2).آقای دکتر رجب‏زاده یکی از معدود ایرانیان ژاپنی‏دانی است‏ که در سال‏های اخیر با تلاش قابل تحسینی تحقیقات به‏طور مرتب‏ انجام شده در باب ایران در مراکز آکادمیک و مطالعاتی ژاپن را به‏ فارسی‏زبانان تقدیم کرده است.مقالات و گزارش‏های بسیار ارزنده‏ ایشان در مجلات آینده،کلک،بخارا و...از این دست می‏باشد.
(3).اوکازاکی،پیشین،صص 51-52.
(4).دربارهء تاریخ سیاسی ژاپن در نیمهء دوم قرن نوزدهم میلادی‏ نک:هاشم رجب‏زاده،تاریخ ژاپن از آغاز تا معاصر،نگاهی به زمینه‏ها و مایه‏های فرهنگ و تمدن امروز سرزمین آفتاب،چاپ اول،تهران‏ 1365.
(5).در تدوین زندگی‏نامهء ماساهارو یوشیدا از مقدمهء جالب‏ دکتر رجب‏زاده بر ترجمهء فارسی سفرنامهء یوشیدا اخذ شده است:سفرنامهء یوشیدا ماساهارو؛نخستین فرستادهء ژاپن به ایران دورهء قاجار 98-1297 هجری قمری/81-1880 میلادی ترجمهء:دکتر هاشم رجب‏زاده استاد دانشگاه اوساکای ژاپن با همکاری ی.نی ئی یا.آستان قدس رضوی، چاپ اول،تهران 1373،صص 19-16(از این پس هر جا از این متن‏ استفاده شود،در متن مقاله شمارهء صفحهء موردنظر قید خواهد شد.)
(6).اعتماد السلطنه(صنیع الدوله)،محمد حسن خان:تاریخ منتظم‏ ناصری به کوشش محمد اسماعیل رضوانی،چاپ اول،تهران 1363،ج‏ 1،ص 473.
(7).اوکازاکی،پیشین،ص 252.
(8).غالب کسانی که از بوشهر غالب کرده‏اند مطالبی دربارهء آب‏ بوشهر و وضعیت اسفبار آن نوشته‏اند،نک:سفرنامهء تلگرافچی فرنگی، به کوشش ایرج افشار،فرهنگ ایران زمین،جلد نوزدهم،1352،ص‏ 227؛دیولافوا،مادان ژان:سفرنامه،خاطرات کاوش‏های باستان‏شناسی‏ شوش،ترجمهء محمد علی فره‏وشسی،به کوشش ایرج فره‏وشی،انتشارات‏ دانشگاه تهران،چاپ دوم،تهران 1369،ص 537:«اروپاییان آب‏ آشامیدنی را از بصره یا معمره توسط قایق‏های دو طبقه می‏آورند اما اشخاص فقیر و بیچاره ناچار از همین آب معمولی مضر مصرف می‏کنند و تقریبا در تمام عمر به این بلا گرفتار هستند....»همان‏جا،ص 537.
(9).اوکازاکی،پیشین،صص 3-272.
(10).اوکازاکی دربارهء آمدن دیوید ساسون به بوشهر نوشته است: «یوشیدا از فعالیت‏های دیوید ساسون،که در دههء 1820 در بوشهر در کار سلف خری و محصول تریاک بود،نوشته است...»ص 251.
اگر سفرنامهء یوشیدا را ماخذ قرار دهیم تاریخ ورود دیوید ساسون‏ به بوشهر دههء 1820 نبوده است.اگر استاد اوکازاکی دقت بیشتری در متن نوشتهء یوشیدا می‏کردند،متوجه می‏شدند که تاریخ مهاجرت دیوید ساسون از عراق به بوشهر در حوالی سال 1838 میلادی و در ایام‏ جنگ‏های بین ایران و انگلستان بوده است.به یک معنی می‏توان‏ تاریخ دقیق ورود دیوید ساسون به بوشهر را،براساس خاطرات و سفرنامهء یوشیدا،پس از ژوئن 1838م./1254 هـ.ق دانست.
(12).دربارهء تجارت تریاک در ایران و نقش خاندان ساسون‏ها در این تجارت نک:فریدون آدمیت،امیر کبیر و ایران،انتشارات خوارزمی، چاپ پنجم،تهران،1355،صص 410-399؛[عبد الله شهبازی‏]: ساسون‏ها،سپهسالار و تریاک ایران،موسسه مطالعات پژوهش‏های‏ سیاسی،کتاب اول،پائیز 1370،صص 139-126.
(13).لار هرگز توسط انگلیسی‏ها مورد هجوم واقع نشد.
(14).در سال 1838 انگلیسی‏ها به فارس نتاختند.درباره جنگ‏ ایران و انگلیس در سال 1254 هـ.ق/1838 نک:سید قاسم یاحسینی: پیشگامان مبارزه با بریتانیا در جنوب ایران،اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان بوشهر،چاپ اول،بوشهر 1373.
(15).منظور جنگ معروف به«جنگ تریاک»بین انگلستان و چین است که در فاصله سال‏های 1840 تا 1843 اتفاق افتاد.
(16).عبد الله شهبازی،پیشین،ص 126.
(17).همان،ص 126.
(18).همان،ص 126.
(19).همان،ص 126.
(20).اوکازاکی،پیشین،ص 250.
(21).دربارهء رسم بخشش و انعام در عصر قاجار در ایران،که توجه‏ همهء کسانی را که به این کشور سفر می‏کردند جلب می‏کرد،نک:کنت‏ دوگوبینو:سه سال در آسیا،ترجمهء عبد الرضا هوشنگ مهدوی،کتابسرا، چاپ اول،تهران 1368.گوبینو تحلیل جالبی در این مورد و سوء استفاده‏هایی که از آن می‏شود کرده است.
(22).اوکازاکی،پیشین،ص 261.
(23).همان،ص 262.
دربارهء فعالیت‏های اقتصادی و فرهنگی هوتس در بوشهر نک: سید قاسم یاحسینی:گفت‏وگو با ویلم فلور،ایران‏شناس هلندی.کتاب‏ ماه(تاریخ و جغرافیا)،سال دوم،شماره دوازدهم(24)29 مهر 1378، ص 23.
(24).اوکازاکی،پیشین،صص 253-251.
(25).همان،ص 262.
(26).همان،صص 61-260.
(27).همان،ص 253.
(28).در تابستان‏ها در برخی از نواحی دشتستان باد گرم و سوزانی‏ می‏وزد که در محل به آن«تش باد-آتش باد»می‏گویند.طوفان شن‏ و تش باد معمولا از عربستان به سواحل جنوب ایران می‏وزد.
(29).اوکازاکی،پیشین،ص 253.
(30).یوشیدا در متن ژاپنی سفرنامه‏اش واژهء«شیراکو»را آورده‏ است که استاد دکتر هاشم رجب‏زاده«به قرینه»آن را«باد شرقی» ترجمه کرده است.(ص 269)اما به عقیده من که سال‏ها در برازجان‏ زندگی کرده‏ام و از نزدیک با بادهای محلی و موسمی آن‏جا آشنا هستم، این باد را باید«تش باد»ترجمه کرد که گاه میزان سرعت آن در ساعت‏ خیلی زیاد می‏شود و با خود گرمای فوق العاده‏ای می‏آورد.
(31).اعتماد السلطنه،محمد حسن خان:المآثر و الاثار یا 40 سال‏ تاریخ ایران در دورهء پادشاهی ناصر الدین شاه،به کوشش ایرج افشار، چاپ اول،تهران،1362،ج 1،ص 331.
(32).اوکازاکی،پیشین،ص 253.
(33).همان،ص 255.

هیچ نظری موجود نیست: